با درود خدمت همه شما همراهان همیشگی. ما در این تحلیل به صورت کاملا تعمدی تمام اتفاقات اپیزود ۶۱۰ رو اسپویل می کنیم، پس اگه این اپیزود رو ندیدید پایین تر نرید!!!
.
.
.
دوستان من به عجیب ترین اپیزود سریال از ابتدا تا کنون خوش اومدین! اونقدر اتمسفر این اپیزود خاص و غیر قابل پیش بینی بود که نوشتن در موردش رو برای منی که معمولا از فضایِ پر استرس و وهمناک گفتم، حسابی دشوار میکنه، اما امیدوارم از خوندن مطلبم لذت ببرید!
.
۱- می خوام دنیای جدید رو نشونت بدم کارل!
از همون لحظه ی اول، هم علائم دنیای جدید به چشم میخوره و هم صدای موزیکش به گوش میرسه! هر چند که دقیقا مشخص نمی شه چقد از اتفاقات ۶۰۹ گذشته اما از اونجا که جودیث میتونه بشینه و بچه ها معمولا از ۷-۸ ماهگی میتونن بشینن، احتمالا باید ۲ تا ۳ ماهی از اتفاقات ۶۰۹ گذشته باشه که زخم عمیق کارل هم تا حد زیادی بهبود پیدا کرده!!! ما حالا ریکی رو می بینیم که سایز کم کرده و لاغر شده(شاید بخاطر عوارض روحیِ اتفاقات ۶۰۹) در همین ابتدا و به دلایل نامعلومی، دیگه حلقه ش رو به دست نمی کنه! کارل رو داریم که کاملا سرپا شده و دوره نقاهت رو پشت سر گذشته(دستمریزاد به دنیس!) و البته میشون هم خیلی مشکوک میزنه و یه جورایی بیشتر از یه همخونه ی ساده نشون میده!!!
.
۲- دریل، مردی متعلق به همه!
دریل هم هنوز سرِ پاست و حداقل خاطرمون رو از زخم بال چپش جمع میکنه!(از اونجا که شایعاتی به گوش می رسید که افراد گروه نیگان سلاح های خودشون رو زهرآلود می کنن، نگرانی از مسمومیت دریل وجود داشت که حالا همه چیز ظاهرا حله!)
.
۳- هر کس نقشی دارد!
مشخصه که هر کس در دنیای جدید نقش مهمی رو داره، و البته جای خوشحالیِ که دیگه دریل با آرون بیرون نمیره! و حالا این برادران محبوب ما هستن که بیرون میرن و این ریکِ بزرگه که نقش رهبر خوشبین رو بازی میکنه، هرچند این نقش برای ما غریبِ، ولی ته دلمون این ریک جدید رو دوس داریم چرا که به ریک و تصمیماتش اعتقاد داریم. تو همون دیالوگ های ابتدایی معلوم میشه که یکی از اهداف مهم گشت زنی پیدا کردن آدمای جدیده. کاری که اینجور که از وقایع پیداس(مثه اونجایی که دریل وقتی ریک میخواد موزیک بزاره میگه اینبار نه!) چندین بار انجام شده و تازگی نداره، بدیهیِ که ما در آینده باید شاهد حضور کارکترهای جدید که توسط برادران ما به شهرک آورده شدن باشیم!
.
۴- من به همه چیز نگاه علمی دارم!
یوجین مثل همیشه موثره، حتی اگه در یه اپیزود فقط یه جمله دیالوگ بگه! همون اشاره ی یوجین به غلات باعثِ یه دنده عقب میشه و کلا مسیر این اپیزود رو عوض میکنه و همونطور که دریل میگه احتمالات، بازیگر اصلیِ ماجراهای اپیزود ۶۱۰ میشه!
(خیلی جالبه که ما در ۶۱۰ انگار از واکینگ دد فاصله میگیریم و یه اپیزود کمدی درام رو شاهدیم، کمدی ای که نقش اولش رو دریل و نقش مکملش رو عیسی بازی میکنن!!!)
.
۵- به آلکساندریا، منطقه ی امن خوش آمدید!
خب حالا دیگه میشه تا حدودی گفت که آلکساندریا تقریبا به یه منطقه ی امن تبدیل شده، دیوارها در حال ترمیم با نقشه ی جدید و اکیپ مهندسی هستن! و اینبار ضعف گذشته رو ندارن، و خارهای تعبیه شده ی درب ورودی شهرک که به ایده ی مورگان خیلی شبیهن، فضای امنی رو به وجود آورده! اما اونچه معلومه اینه که همه چیز در آرامشِ که اینو میشه از خیابونا، صورت ها، و لباس های تمیز و مرتب فهمید.
.
۶- نقش مگی، همسر، مادر یا رهبر؟!
اولین و شاید مهمترین نقطه ی ابهام سریال وضعیت فیزیکیِ مگی باشه که اگه از اتفاقات ۶۰۹، سه ماه رو گذرونده باشیم باید تغییراتی رو در چهره و هیکل مگی می دیدیم! این حس بد که ممکنه بلایی سر بچه ی مگی در ۶۰۹ اومده باشه بد جور رو اعصابمه! اما بیاید الان رو خوشبین باشیم. مگی حالا دیگه کاملا نقش دیانا رو بر عهده گرفته با همون دفتر و دستک دیانا با در دست داشتن نقشه های شهرک! پس باید منتظر مصاحبه ی ورودی با عیسی در ۶۱۱ باشیم! شاید مکالمه ی بین اون و ایند ما رو به یاد مکالمه ی مگی و دیانا در پارت دوم فصل ۵ بندازه، و مگی که حالا توسط ایند نجات پیدا کرده و سرگذشت عجیبش رو از گلن شنیده، میخواد به هر ترفندی شده اون رو از بلا تکلیفی دربیاره و بهش یه نقش مفید بده تا در روزهای پر التهاب پیش رو، دیگه فرار رو بر قرار ترجیح نده، شاید شاهدی بر این ادعا هم درخواست یکباره ی ایند از کارل برای برگشتنش به شهرک و اینکه دیگه نمی خواد بیرون بیاد، باشه!
.
۷- اسپنسر و میشون، یک نیمروزِ دراماتیک!
بالاخره سرنوشت دیانا هم مشخص میشه، بماند که من هنوز نفهمیدم چطوری از جدال با واکرها با جسمی سالم، تبدیل شده. اما اونچه مسلمه اینه که کارل دیگه نمیخواد یکی از اعضای خونوادش رو خلاص کنه و این حس اون خیلی قابل درکه که بخواد با کشوندن دیانا دنبال خودش اون رو از شهرک دور کنه! صورت اسپنس هم نشون میده که فقط به خاطر حرفای میشون نیس که نگاهش رو به زندگی تغییر داده بلکه به همون اندازه، وصیت مادرش و میراثی که برای شهرک به جا گذاشت، اون رو به یه عضو کارا برای گرایمز ها مبدل خواهد کرد!
.
۸- عیسی، منجی یا مزاحم، مسئله این است؟!
و بالاخره انتظارها به سر میرسه و مهمترین کارکتر مثبت فصل ۶ و قطب مخالف دریل، ظهوری جنجالی داره! (فک کنم منظورم از قطب مخالف واضحه!!!). عیسی کارکتری برون گرا داره، عجیب و غریب و نه چندان پیچیده، به چالاکیِ دریل و به قدرت ریک، با ظاهری جذاب و باورهایی انسان دوستانه، شخصیتی که به باور خیلی ها قراره در آینده ی نزدیک ما رو شگفت زده کنه و جایگزین مردِ تنهای ما بشه. ولی صبر کنین من که بهش میگم come on baby!. پسر، اینکه تونستی ریک رو ضربه کنی بخاطر اینه که از اصل غافلگیری استفاده کردی و الا حسابت با کلت پیتون بود و دندونِ واکرها!!! اگه تا الان زنده موندی و توی آلکساندریایی بخاطر حسِ ریکِ، حسی که هیچوقت در مورد آدما اشتباه نکرده!!! (فیگور عیسی وقتی که داره خودش رو معرفی میکنه هم یکی از شاهکارهای استعاره ای از حضرت عیسی است، مجسمه ی مسیح در برزیل رو بیاد بیارین!)
.
۹- ریک و میشون؟ WTF is That.
خب دیگه از قدیم و ندیم گفتن، پیشونی، مارو کجا میشونی؟!!! دقیقا استعاره از “میشونی” همین “میشون” خودمون هستش! (زنده باد ایران و ایرانی!!!) درسته که اگر منطقی باشیم بهترین گزینه برای ریک، میشونیِ که همیشه و در همه لحظات سخت کنارش بوده(بماند که بیشتر اوقات در سایه ی دریل و گلن قرار داشته!) اینم بماند که مادرِ “اندرو لینکلن” هم به آرزوش که رابطه ی این دو تا تو سریالِ میرسه!!! اما WTF?! اصلا مگه میشه این رو هضم کرد؟ من که سوء هاضمه گرفتم شما رو نمی دونم!!! اما بیاین از شوخی رد شیم و به چند نکته که این رابطه رو شکل داده بپردازیم؛ اول اینکه میشون تنها زن قصه ی ماست که همیشه با ریک بوده، چه زمانی که ریک رو از دست فرماندارنجات داد و چه زمانی که بعد از سر عقل آوردن کارل، همراه ریک به ترمینوس وارد شد. و یا از اون مهمتر زن اول در ۶۰۹ بود و راه رو تا درمانگاه برای ریک باز کرد و باعث شد کارل فقط چشمش رو از دست بده نه جونش رو! اولین کسی بود که با یه بوسه ی مادرانه کارل رو برای نجات ریک ترک کرد و کسی بود که در لحظات پر استرسِ پشت در درمانگاه، مادرانه جودیث رو به آغوش کشیده بود و از همه ی اینها مهمتر اینکه میشون تنها کسیِ که اونقدر ریک بهش اطمینان داره که حاضرِ با اون هم خونه باشه و بچه ش رو بهش بسپره. پس بیاید زیاد این رابطه رو سخت نگیریم! فقط نگرانیِ من اینه که نکنه اتفاقاتی که برای دو عشق قبلیِ ریک افتاد، سرنوشت میشون رو هم به واکرها پیوند بزنه!!! ( من که حدس میزنم همین سرنوشت گریبانگیر میشون بشه و در دفاع از جودیث جونش رو از دست بده!) اما خداییش خیلی خوشحالم که بعد از مدتها و شاید برای اولین بار خنده های از ته دل ریک و میشون رو اونم در یه قاب دیدیم، اما حالا اینکه این خنده هایی که به بوسه ختم شد به عشق منتهی خواهد شد یا نه رو باید منتظر باشیم و ببینیم! بیاید همگی با هم به این اپیزود این عنوان رو اختصاص بدیم؛ هوووورا !Richonne For Ever (راستی حالا که میشون، تنهاترین زن سریال رو در یه رابطه می بینیم، نظرتون در مورد آینده ی دریل چیه؟!!!)
.
۱۰- عیسی، جانوری غیر قابل کنترل!
داستان از همونجایی شروع میشه که با یک ترفند آشنا، سوییچ کامیون رو می دزده، مثه “هودینی”، خودش رو از تنگنایِ طنابِ یه کلانتر آزاد میکنه و تو یه چشم بهم زدن سوار کامیون میشه و بعد از یه سری اتفاقات موش و گربه ای، در نهایت و بر حسب یه اتفاق از هوش میره، که تازه اونم در آخر میبینیم کلک بوده!!! از همون اول میشد حدس زد که با یه جانور طرفیم، یه موجودِ چغر که مشخصِ چطوری تا الان زنده مونده! حالا هم که از سلول مورگان فرار کرده و وارد اتاق خواب ریک شده، همه ی اینا مطمئنا باعث خواهد شد که ریک از سوالات آزمون ورودی فاکتور بگیره. این عیسی همونیه که در آینده ی سریال نقش پر رنگی رو در مبارزه با نیگان خواهد داشت.
.
۱۱- معمایِ آنانی که نبودند!
در این اپیزود دوست داشتنی و آرام، خیلی ها دیده نشدن، که مهمترین هاشون کارول، گلن و مورگان هستن که از میان اینها عدم حضور مورگان خیلی شبهه برانگیزه چرا که چون هم خونه ی ریک هستش باید دیده میشد. اونچه مسلمه اینه که ما در ۶۱۱ با اتفاقات زیادی روبرو هستیم!!!(ضمنا حکایت مزرعه ای که توش تعدادی واکر به صورت سازمان یافته به یه وانت بسته شدن و یه جورایی دارن از یه چیزی محافظت می کنن و یا منتظر یه چیزی هستن!!! هم در نوع خودش جالب و معنا داره).
معمایی که با جمله ی “ما برای اونها بر می گردیم، رنگ و بوی عجیبی داره!”
پس دوستان من؛ !!! Keep Calm & Watch Twd
پیروز باشید.
بحث و انتقادات
jbagheri90 - یکشنبه 16 اسفند 1394
سلام
نقدها و تحلیل هاتون بسیار عالی هست.
ممنونم :-* :-* :-* :heart: :heart: :heart: :heart: :heart:
Nilofar grimes - شنبه 8 اسفند 1394
با سلام.
ببخشید یه سوال دارم که اگه ناراحت نمیشید میخوام اینجا بپرسم.خیلی ناراحتم کرده این خبر.
یه نفر که میدونه من طرفدار دو آتیشه واکینگ دد و بازیگراش هستم،مخصوصا ریک و دریل (همشونو دوست دارما ولی این دو تا رو خیلی بیشتر دوست دارم) بهم گفته که یه جایی خونده رابرت کرکمن تو یه مصاحبه که چند سال پیش اتفاق افتاده گفته که”من به شما قول میدهم که ریک زنده نمیماند”
آیا این صحت داره؟
امیدوارم ازم دلگیر نشید که سوالو اینجا مطرح کردم.قصد اسپول کردن هم ندارم.فقط خییییلی ناراحتم و میخوام بدونم این خبر صحت داره یا نه.ممنون میشم پاسخمو بدید??
Nilofar grimes - شنبه 8 اسفند 1394
با سلام.
ببخشید من یه سوال دارم که اگه ناراحت نمیشید میخوام اینجا بپرسم.خیلی ناراحتم کرده این خبر.
یه نفر که میدونه من طرفدار دو آتیشه واکینگ دد و بازیگراش هستم،مخصوصا ریک و دریل (همشونو دوست دارما ولی این دو تا رو خیلی بیشتر دوست دارم) بهم گفته که یه جایی خونده رابرت کرکمن تو یه مصاحبه که چند سال پیش اتفاق افتاده گفته که”من به شما قول میدهم که ریک زنده نمیماند”
آیا این صحت داره؟
امیدوارم ازم دلگیر نشید که سوالو اینجا مطرح کردم.قصد اسپول کردن هم ندارم.فقط خییییلی ناراحتم و میخوام بدونم این خبر صحت داره یا نه.ممنون میشم پاسخمو بدید??
Dean Winchester - شنبه 8 اسفند 1394
فکر نکنم صحت داشته باشه
اولین باره همچین چیزی میشنوم
Nilofar grimes - یکشنبه 9 اسفند 1394
منم امیدوارم صحت نداشته باشه..
اگه این اتفاق بیوفته و بازیگرای اصلی مخصوصا ریک چیزیشون بشه خییییلی بد میشه..
دیدن سریال واقعا سخت میشه..?
Nilofar grimes - یکشنبه 9 اسفند 1394
منم از ته دل امیدوارم صحت نداشته باشه..
وقتی بازیگرای اصلی مخصوصا ریک چیزیشون بشه دیدن سریال واقعا سخت میشه..?
میلاد - جمعه 7 اسفند 1394
مسخره ترین صحنه این قسمت وقتی که دست و پای عیسی با طناب بسته میشه ولی اون هم می تونه طناب باز کنه هم به سرعت به ماشین برسه بره روی سقف اون (کارگردانه مخاطبشو چی فرض کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) :struggle: :struggle: :struggle: :struggle: :struggle: :struggle: :struggle: :struggle: :struggle:
آیدین - پنج شنبه 6 اسفند 1394
واقعا خسته نباشید،همون قدر ک دیدن سریال جذاب،نوشته های شماهم جذابه
واقعا ممنونم :yes:
MinA - چهارشنبه 5 اسفند 1394
رابطه ی ریک و میشون از قبل کلی پیش زمینه داشت و من یکی رو که شوکه نکرد. از اولم میدونستم تهش اینا متعلق به هم هستن. ریک حق میشونه سهم میشونه مال میشونه :rotfl: منم مث مادر اندرو منتظر این رابطه بودم و بالاخره انتظار سر رسید =))) بهترین زوج سریالن این زوج. از فصل ۴ باید این رابطه شکل میگرفت که متاسفانه ریک، میشون رو نمیدید.
جالب بود برام… شمام اسم این رابطه رو گذاشتین ریچون… منم اسم بچشون رو گذاشتم ریشون :laugh:
ورود عیسی هم که همونطوری توقع داشتم کولاااااااک بود. عشق خودمههههه :inlove: یعنی از اول تا آخر همش داشتم میخندیدم از دست کارای عیسی و دریل :laugh:
اون موزیکایی هم که ریک میذاشت خیلی خوب بودن :-D
جودیت هر چی بزرگتر میشه نازتر میشه ای جوووونم :-*
باز هم شاهکاری دیگر از یوجین :laugh:
رابطه ی کارل و انید هم که بیشتر خواهر برادریه تا بوی فرند گیرل فرندی… بنظرم ریک باید انید رو به فرزندی قبول کنه :-D البته ممکن هم هس گلن و مگی به فرزندی قبولش کنن ?:-)
اینکه دیانا یه ذره خراش برنداشته :dazed: مطمئنا سوتی نیست و از قصد اینکارو کردن که این صحنه زیباتر بشه. اما واقعا اتفاق غیرمنطقی هست =||
بیشتر از همه غایبای این قسمت نگران مورگانم :cry: مورگان جونم :cry:
دیگه اینکه ممنون از تحلیل این تحلیلتون رو بیشتر از بقیه ی تحلیلاتون دوست داشتم :yes:
komeil_vt - چهارشنبه 5 اسفند 1394
نقد قسمت ١٠:
اپیزود دهم فصل ششم «مردگان متحرک» بعد از کشتوکشتارهای اپیزود قبل، ما را به نقطهی زمانی آرامتری از زندگی بازماندگان منتقل میکند.
«مردگان متحرک» یکی از پُر فراز و نشیبترین سریالهای تلویزیون است و این همان عنصری است که باعث میشود ما اینقدر با آن در تقلا باشیم و نتوانیم با خیال راحت دربارهاش نتیجهگیری کنیم. سریال بارها و بارها من را در طول این سالها به خاطر کش دادن خطهای داستانی، تصمیمات احمقانهی کاراکترها و زیر پا گذاشتن قوانین خودش عصبانی کرده است. اصلا همین اپیزود گذشته نمونهی بینقصی از این حقیقت بود که «مردگان متحرک» چقدر راحت به بیراهه کشیده میشود و یکی از بدترین ساعاتش را تحویلمان میدهد. همانطور که هفتهی پیش هم گفتم، من با کشتن خانوادهی اندرسون مشکل نداشتم، بلکه این موضوع اذیتم کرد که نویسندگان با خودشان گفتند: «داستان این خانواده تا حالا که به جایی نرسیده و بهتر از این هم نمیشه، پس بیایید هرچه زودتر اونا رو بکشیم تا خیالمون از دستشون راحت بشه. حداقل این وسط یه شوک مشتی هم به بینندهها میدیم». اگر سریال همیشه چنین روندی داشت، خب ما هم تکلیفمان با خودمان روشن بود. اما «مردگان متحرک» مثل اپیزود مورگانمحور اوایل این فصل نشان داده که توانایی رسیدن به شگفتانگیزی و منقلب کردن تماشاگران را دارد. اپیزود دهم این فصل اگرچه تمرکز بهترین اپیزودهای «مردگان متحرک» را ندارد، اما حداقل آشوبزده نیست و ما را امیدوار میکند. با اینکه در طول سه-چهار اپیزود آخر از تعداد زیاد مشکلاتِ سریال سرسام گرفته بودم و یک اپیزود «امیدوارکننده» به تنهایی توانایی پاک کردن خاطرات بد اخیر را ندارد، اما باز «امیدوارکننده» بهتر از ادامهی بیتوقف این چرخه است.
اپیزود دهم نسبت به قبلی بهتر است، به خاطر اینکه چندتا تصمیم خوب برای خروج از مسیر تکراری گذشته میگیرد. اولی پرش زمانی است. این شاید در ظاهر مورد بزرگی به نظر نرسد، اما کافی است به گذشتهی سریال نگاه کنید و ببیند ما بعد از فاجعههای بزرگ همیشه یک اپیزود سیاه و خستهکنندهی دیگر داشتیم که به گریه و زاریهای بازماندگان میپرداخت. اما حالا این پرش زمانی باعث میشود تا خیلی از چیزهای اضافی را نبینیم. از عبور از روی مراسم جمع کردن جنازهها گرفته تا کارل که در شرایط پایداری به سر میبرد و مردمی که دیگر همهچیز را پشت سر گذاشتهاند. تازه اینطوری به نظر نمیرسد که کاراکترها خیلی زود مُردههایشان را بعد از یک اپیزود فراموش کردهاند. خلاصه واقعا خوشحالم که خاطرات خانوادهی اندرسون خیلی زود به تاریخ پیوست.
دومین نکتهی خوب این اپیزود این است که با داستان آرام و بیخطری طرف هستیم که فقط قصد دارد یک روز از زندگی بازماندگانمان را مرور کند و آن را به درون لحظات اضطرابآور هُل ندهد. چرا خطر واکرها هنوز حضور دارد، اما سریال بهطرز نامحسوسی آنها را در گوشهی تصویر و گرفتار در نیزهها به نمایش میگذارد. سریال از این طریق به ما میگوید که اینبار خبری از این مهمانان ناخوانده در گشتزنی قهرمانانمان نخواهد بود. از همین رو همه این فرصت را دارند تا قبل از اپیزود بعد (که خدا میداند چه در خواهد آمد)، دوباره دوستداشتنی باشند. برای شروع ریک و دریل را داریم که دست به یک ماموریت یافتن مواد غذایی میزنند. آره، راستش را بخواهید همراهی رهبر گروه با دست راستش در چنین ماموریتی که هر لحظه ممکن است به بیراهه کشیده شود، منطقی به نظر نمیرسد. اما یادتان نرود سریال از قبل بهمان اشاره میکند که نگران نباشد، در این قسمت سر واکرها به کار خودشان گرم است. پس، قدرتِ لذت دیدن این دو در کنار هم به غیرمنطقیبودنش میچربد.
ریک بعد از مدتها سرحال و شنگول به نظر میرسد و طوری از حالت «به هیچ کسی نمیشه اعتماد کرد. شما خواهید مُرد. ما لیاقت زنده موندن داریم» به حالت «زندگی شیرین است و همهی انسانها با هم داداش-آبجی هستند» رسیده که این سوال پیش میآید که آیا او در فاصلهی بعد از اپیزود قبل تاکنون آجری-چیزی توی سرش خورده یا چه! آهنگی که دریل دوست ندارد را پخش میکند، بشکن میزند و مدام سعی میکند در بدترین شرایط نیز مثبتاندیش باقی بماند. این درحالی است که ظاهرا طرز نگاه دریل بعد از جزغالهکردن چندتا موتورسوارِ زورگو تغییر کرده و منفی شده است. یکی از نکات ناشناختهی این اپیزود این است که آیا دریل ماجرای موتورسواران را برای ریک تعریف کرده و او با توجه به این موضوع اینقدر بیخیال است یا نه. چون دیدن ریکِ جدید یک چیز است، اما جدی نگرفتنِ تهدید احتمالی نگان چیز دیگری.
یک اپیزود «امیدوارکننده» به تنهایی توانایی پاک کردن خاطرات بد اخیر را ندارد، اما باز «امیدوارکننده» بهتر از ادامهی بیتوقف این چرخه است
در این شرایط هستیم که سروکلهی یکی از مهمترین شخصیتهای کمیکبوکها، عیسی پیدا میشود. او آدم باحالی به نظر میرسد. من کمیکها را نخواندهام، اما از چیزی که در این قسمت از او دیدیم به نظر میرسد با شخصیت متفاوتی نسبت به بقیه طرف خواهیم بود. کلا در حال حاضر تمام شخصیتهای سریال یک مشتِ آدم کمحرفِ اخموی ناراحت هستند و مطمئنا وجود آدم شیطون و بازیگوشی مثل عیسی میتواند خیلی در متعادلسازی لحن سریال کمک کند. تازه در طول سریال، دریل به عنوان یک ابرقهرمان آخرالزمانی شخصیتپردازی شده بود که اوجش همین اپیزود قبل و آر.پی.جیبازیهایش بود. اما سریال در یک صحنه، تمام جلال و جبروتِ دریل را نابود کرد. عیسی علاوهبر اینکه به تهدید لفظی ریک گند زد، بلکه با دوتا حرکتِ فولکنتاکت دریل را هم نقش زمین کرد تا متوجه شویم بازماندگانمان بدون هدف گرفتنِ تفنگی-چیزی توی صورت دشمن، هیچ کاری از دستشان برنمیآید. جالبتر از آن زمانی است که عیسی با دستان بسته موفق میشود خودش را به بالای کامیون برساند و در نهایت وقتی او را در اتاق خواب ریک میبینیم، کاملا مشخص است که این بشر گذشتهای مهمی دارد، قرار است به آدم مهمی تبدیل شود و حرفهای مهمی برای زدن دارد و طوری تحتتاثیرمان قرار داده که دوست داریم حرفهایش را بشنویم.
و البته گل سرسبد این اپیزود تبدیل شدن ریک و میشون به یک زوج بود. از قدیم گفتهاند عقد بازماندههای خفن را در آسمانها میبندند! پس، ان شا ا… به میمنت و مبارکی! امیدوارم عروس و داماد تا آنجا که میتوانند تلاش کنند تا پا به پای هم پیر شوند! جدا از شوخی، این اتفاقی بود که خیلی وقت است در حال مقدمهچینی بود. از همراهی آنها بعد از سقوط زندان گرفته تا زمانی که هر دو تبدیل به پلیسهای الکساندریا شدند. میشون همیشه تنها کسی بود که بیشتر از بقیه با ریک و مخصوصا کارل در ارتباط بود و حالا خوب است که آنها اکنون به یک خانوادهی بینقص تبدیل شدهاند. چون هرطوری هم به موضوع نگاه کنیم، شیمی ریک و میشون و تاریخچهای که با هم داشتهاند خیلی بهتر از جسی است. تازه، میشون باهوشتر و به اعصابش مسلطتر است. این اولین حرکت خوب سریال به سوی قویتر کردن ارتباط این کاراکترها با ما و انتقال رابطهشان به مرحلهای جدید بود.
در اپیزودی که همهچیز دربارهی شروعی تازه بود، داستان فرعی کارل/انید و اسپنسر/میشون فقط خوب بود، اما با هدف این اپیزود که دربارهی تمرکز روی دنیای جدید بود، تضاد داشت. کلا اسپنسر و انید از ابتدای معرفیشان جزو شخصیتهای بزدل یا عجیب سریال بودند و حالا به جای تعریف یک داستان تازه، شاهد درگیری آنها با پسماندههای گذشته بودیم که با بقیهی اتفاقات این قسمت همخوانی نداشت. این درحالی است که دلیل اینکه چرا سریال بعضی مواقع سعی میکند خودش را توضیح دهد را نفهمم. مثلا در این قسمت حرکت کارل برای کشاندن دیانا به سمت اسپنسر و میشون خوب بود و من اگرچه در ابتدا به کارل شک کردم، اما بعد هدفش را بدون اینکه توضیحی لازم باشد، فهمیدم. اما باز سریال برای محکمکاری در سکانس بعدی میشون را مجبور میکند تا آن سوالات را از کارل بپرسد و از این طریق کسانی که احیانا متوجهی حرکت کارل و خوشقلبی این پسر نشدهاند، شیرفهم شوند. خب، این به یک صحنهی اضافی میانجامد که توضیح دادن شفاهی قدم به قدم اتفاقات سکانس قبلش باعث میشود تاثیر یک لحظهی خوب به راحتی خراب شود.
اپیزود دهم این فصل از «مردگان متحرک» در بین بهترین اپیزودهای آرام و متمرکز سریال، در بالای فهرست قرار نمیگیرد، اما با یک تصمیم خوب کاری میکند تا شاهد تکرار مکرارت گذشته نباشیم. چون اصولا ما بعد از یک فاجعهی مرگبار، با یک اپیزود غمناک خستهکننده که به از دست رفتهها میپردازد، طرف میشویم. اما این پرش زمانی بهمان اجازه میدهد تا هرچه زودتر از روی همهچیز (چشم کارل، نابودی خانوادهی اندرسون، مقدمهچینی رابطهی ریک و میشون) عبور کنیم و در نقطهی درستی قرار بگیریم؛ فقط امیدوارم قبل از سقوط اجتنابناپذیر کیفیت سریال، حداقل این روند صعودی که از این اپیزود استارتش زده شد، برای چند اپیزود ادامه پیدا کند.
تهیه شده در زومجی
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
کمیل جان این نقد رو برای زومجی شما نوشتی؟ یا فقط نقل قوله؟
والا منم بعضی وقتا نقد های زومجی رو می خونم و البته که با خیلی جاهاش اختلاف نظر دارم!
واقعیت اینه که اگه بخوام رو راست باشم اصلا نتونستم اون ارتباط همیشگی رو با این اپیزود برقرار کنم، و به قول یکی از دوستام این اپیزود وصله ی نچسبی برای این سریال بود-نه به تعبیر بد ها، فقط از این جهت که یک استوری لاین متفاوت داشت!
میخوام با خودم صادق باشم و بگم که من همون ریک عصبی و دریل کم حرف و میشون خشن رو خیلی بیشتر دوس دارم، اگه ما اون ریک همیشگی رو در ۶۱۰ داشتیم، مطمئن باش جایی که عیسی با دریل درگیر شد و ریک زمینش زد،یه گوله خرجش میکرد . خلاص! یادمونه که باب اون افسر پلیس که به ساشا آسیب زد چه بلایی سرش اومد! البته در مثل مناقشه نیست و شاید این قیاس درست نباشه اما در هر صورت اون ریک، ریکِ اورجیناله نه این ریک!
به هر حال ۶۱۰، بابِ جدیدی به سریال باز کرد که امیدوارم آینده ی سریال رو به بیراهه نکشه.
ازت ممنونم
mozhdeh_6829 - سه شنبه 4 اسفند 1394
من فکر میکنم ۲ ماه گذشته از قسمت نهم.
در کل بسیار عالی بود.
موفق باشید :yes:
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
ممنونم از شما که همیشه به من لطف داشته و داری
komeil_vt - سه شنبه 4 اسفند 1394
سجاد جان من به تو واقعا نمیدونم چی بگم…
واقعا کلمه ای برای وصف قلم تو نمیتونم پیدا کنم
یک نقدی هست که وظیفه میدونم واستون درمیون بزارم…
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
کمیل عزیز شرمنده ام نکن
منم کلمه ای برای وصف محبت تو نمی تونم پیدا کنم
پیروز باشی
alireza.rick - سه شنبه 4 اسفند 1394
خعیلی عالی بود داداش سجاد
میشون، فکر نکنم وقتی همه حدس میزنن که عشق جدید ریک هم مثل دو نفر قبلی چی به سرش میاد، رابرت اجازه ی درست بودنِ همچین حدسی رو به همه بده، من میگم سورپرایز میشیم، برعکس، میشون تا آخرش میمونه!
به هر حال من دوست دارم تا آخرش باشه، واقعا خیلی جاها، که شاید خود لوری هم کنار ریک نبود، با این که همسرش بود، ولی میشون همیشه بود، همیشه!
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
علیرضای عزیز
امیدوارم حدست در مورد میشون درست باشه!
پیروز باشی
Nilofar grimes - سه شنبه 4 اسفند 1394
با سلام و درود به شما آقا سجاد عزیز.
مثل همیشه عالی بود?جای حرفی نذاشتید.
تحلیل خیلی خوب و دقیقی بود و کاملا این تحلیل حسی که باید منتقل میکرد رو کرد.
منم دقیقا همون حس هارو داشتم.
این قسمت کمدی-درام بود.حس شوخ طبعی ریک هم زیاد بود.مخصوصا با دریل تو ماشین?
عیسی هم واقعا جذاب و بامزه و زرنگه.و البته کمی فضول :-D
واقعا از شخصیتش خوشم اومد.
چیزی که از فصل۴فکرشو میکردمم اتفاق افتاد.رابطه ریک و میشون..
خب فقط حدس زده بودم و فکر نمیکردم اتفاق بیوفته.به قول شما قابل هضم نبود و خیلی از طرفدارهارو هم شکه کرد.کلا عجیب بود.
کلا میشون ریک رو یه جور خاصی دوست داشت و همیشه همراهش بود و بعد از ماجرای نابود شدن زندان رابطه آن ها عمیق تر شد..
امیدوارم دیگه اتفاقی واسه میشون نیوفته.
با تشکر از شما..این بهترین سایته و من عاشق این سریال و سایتم..
با آرزوی موفقیت روز افزون شما :yes: :inlove:
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
آفرین به شما و حدستون
اما شاید خیلی از ماها هم یه جاهایی تهِ تهِ تهِ ذهنمون همچین چیزی رو گاهی حدس میزدیم، مثل اونجاها که میشون به ریک رسیدگی میکرد-بعد از سقوط زندان رو میگم! اما یه “بیخیال بابا”ی گنده همیشه به ذهنمون می اومد تنها و تنها به این دلیل که: ریک و میشون؟ این از اون حرفاس!!!
پیروز باشی
Nilofar grimes - چهارشنبه 5 اسفند 1394
بله دقیقا درسته??
ریک میشون رو زیاد نمیدید وگرنه میشون ریک رو دوست داشت.کاملا معلوم بود.کاملا منتظره این رابطه بودم.
بازم ممنون از شما??
نفــــــــس - سه شنبه 4 اسفند 1394
خیلی وقت بود که نخندیده بودم…
ریک و میشون وسیله شدن
خخخخخخخخخ
DAREDEVIL - سه شنبه 4 اسفند 1394
ممنون بابت مقاله واقعا این سیات بهترین مقالات و نویسنده ها رو داره دمتون گرم.
این قسمت یک قسمت آرام ولی زیبا بود من که واقعا ازش لذت بردم.
راستی دوستان یک سوال سلاح عیسی در کمیک ها چیه؟؟؟
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
سلاح اصلیش توانایی جسمی و رزمیشه!
negan - سه شنبه 4 اسفند 1394
عالی بود
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
عالی خودتی!
ممنونم که دیدگاه ثبت کردی
نفــــــــس - سه شنبه 4 اسفند 1394
ریک و میشون؟؟؟
خخخخخخخ خیلی خندیدم خدا نیامرزدتون خخخخخخ
Milad Daryl666 - سه شنبه 4 اسفند 1394
البته حدس من تو رابطه میشون و ریک یه چشمش بود تو همه سریالایی که دیدم هر حدسی زدم درست از آب درومده
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
آفرین به شما و حس ششمت
Milad Daryl666 - سه شنبه 4 اسفند 1394
رابطه ریک و میشون رو حدس از فصل ۴ میزدم وفتی که میشون ریک رو از فرماندار نجات میده بعد رد ریک و کارل رو پیدا میکنه و بخ زخمای ریک کمک میکنه و خونه رو سرو سامون میده البته تو فیلم نشون نداد ولی از بهبودی و شادابی ریک و صبحونه کارل و لباس های تمیزشونو و خونه ی تمیزشون این حدسو زدم و همچنین مراقب کارل بوده از فصل ۳
عشق بین ریک و میشون باعث شده خیلیا حالشون بهم بخوره و این حسی که خیلیا دارن درست نیست
این عشق خیلی پیام داره که یه نمونه از پیامش اینه که عشق خوشگلی و زشتی و نژاد سیاه و سفید اون هم تو کشور امریکا که بیشتر مردماش نژاد پرستن نیست و این درس خوبی برای نژاد پرستا داشت
همچنین گلن که نژاد آسیاییه و مگی که خود همون کشوره
خلاصه بگم این فیلم پیام های مثبت زیادی داره که تو عواطف پریشب پیروز شد
تو روابط دینی هم تاثیر مثبتی داشته که هرشل و اون کشیش مسیحی خوب پیام های زیبایی داشتن
مخصکصا کشیش مسیحی با دیالوگ زیبای اینکه خداوند دعاهامونو مستجاب کرد ک ما پیروز شدیم و این پیروزی با شجاعتی که خدا بهمون داد که بریم شهرو نجات بدیم و دفاع کنیم
من واقعا خوشحالم چنین شخصیت هایی تو سریالن
Nilofar grimes - سه شنبه 4 اسفند 1394
واقعا باهاتون موافقم??
شخصیت های این سریال عالین?
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
حق با شماست
اما شاید واضح ترین کُدی که سریال در پارت دوم فصل شش برای رابطه ی ریک و میشون به ما داد بر میگرده به پوسترهای این فصل و البته پوستر اصلی که ریک رو در کنار میشون نشون میده که در پارت دوم فصل ۵ و سقوط ترمینوس کنار هم ایستادن و به دود برخواسته از کمپ آدم خوارها نگاه میکنن
پیروز باشی
The Z word - سه شنبه 4 اسفند 1394
اینو یادم رفت بگم :دی
دانای گوریرا در تاکینگ دد گفت دو ماه از قسمت نه گذشته.
و اینکه اون صفتی که به درل دادید-مردی متعلق به همه-کاملا در وصف درل به جا بود.
اگه دقت کرده باشید جایی که درل داره سعی میکنه نوشابه برداره و عیسی سر میرسه،پشت درل تبلیغ سیگار silver wings هست!عکس بالهای تبلیغ هم تقریبا شبیه به بالهای جلیقه ی درله.silver wings کنایه از مردی پرجرات و یه جورایی جنتلمنه!!!مثل درل ما که متعلق به همه است
باز هم سپاس
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
The Z word شمِ شما در پیدا کردن ایستراگ های سریال وقعا ستودنی و قابل توجه هستش
ممنونم که زیر مطالب من دیدگاه ثبت می کنید
پیروز باشی
The Z word - سه شنبه 4 اسفند 1394
به به بسیلر عالی
در بخش چهار گفتید درام-کمدی!واقعا هم همین طور بود این اپیزود حس کاملا متفاوتی نسبت به قسمتهای دیگه داشت.
در بخش دوم هم به زخم درل اشاره کردید،من نگرانش نبودم چون زخم دست ریک خیالمون رو راحت کرد.و متوجه شدیم بیماری واکری سریال با کمیک فرق داره.
در رابطه با اون واکرها…back for sth کنایه از انتقام گیری و خون خواهیه.جمله بار منفی داره اگه این معنیرو در نظر بگیریم.
در رابطه با میشون و ریک،به نظرم عالی اند.
و اما درل تنها.همه ابهت درل به تنها بودنشه به عبارتی سینگل بودنشه،نورمن ریداس در مصاحبه ای گفته بود نمیتون حتی ببینه درل از روی محبت کسی رو در اغوش بگیره(این مصاحبه که میگم برا پنل فصل سومه قبل از رسیدن درل و کارول به هم در فصل پنجم)چه برسه به اینکه درل وارد رابطه ای شه و گفته بود در چنین دنیایی نباید کسی رو گرفتار کرد.به نظرم حرفش درسته
ولی، شاید، یک درصد ،خیلی کم با توجه به کمیک البته اگه ***اسپویل***نشه درل و عیسی وارد رابطه شن!هر چند با وجود تارا و دنیس ،ارون و اون اقا،رابطه درل و عیسی زیادی میشه!البته احتمال حذف تارا وجود داره اونم به خاطر بارداری الانا،اما باز هم به نظرم باز اضافیه.البته مصاحبه ای از کرکمن دیدم که خیلی مشتاق بود عیسی همون عیسیِ کمیک باشه.و خیلی کم احتمالش هست.
خیلی ممنون بابت این پست
بسیار دلنشین بود
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
The Z word عزیز
در مورد اون جمله ی روی تراک در مزرعه کاملا حق با شماست
در مورد دریل هم من همه اینایی که گفتی رو قبول دارم-در متن بیشتر خواستم از جنبه ی طنز به این مسئله نگاه کنم، و البته که قبلا هم گفتم اگر به هر دلیلی در فصلی غیر از فصل آخر کارگردان بخواد دریل رو حذف کنه بنده از همون روز فقط نقش بیننده سریال رو خواهم داشت و دیگه مطلبی براش نمی نویسم چرا که از نظر این حقیر، سریال بدون دریل اصلا کشش داستانی نخواهد داشت، حالا اما باید این شرط رو هم به شرط قبلی اضافه کنم و بگم دریلِ در رابطه همون دریلِ مرده اس!!!
سپاسگذارم از شما
sajjadmk - سه شنبه 4 اسفند 1394
جالبه
Behnam_perspolis - سه شنبه 4 اسفند 1394
عالی بود
آخرین صحنه این قسمت چی بود و چی شد از شانس بد من نتونستم وارد سایت بشم مجبور شدم از سایت دیگه دانلود کنم اونم که سانسور کرده بود
سجاد - چهارشنبه 5 اسفند 1394
آخرین صحنه ی این اپیزود، در آخرین عکس بند ۱۰ وجود داره!!!
farhad - سه شنبه 4 اسفند 1394
اپیزود جالبی بود من ک خوشم اومد
درگیریه دریل و عیسی باحال بود و معلومه این دوتا کل کل زیادی خواهند داشت
اینطور که معلومه عیسی قراره خیلی بدرد گروه بخوره
خیلی راحت ریک و دریل رو زد،خلاصه یه حال اساسی بهشون داد و انقدر سریعه که تو چند ثانیه دستو پاشو باز کرد و رفت روی کامیون !!
هرچی از این سریال لعنتی میگزره بیشتر مجذوبش میشم و عطشم برای ورود نگان مدام بیشتر میشه
خدا کنه تا فصل ادامه داشته باشه!
farhad - سه شنبه 4 اسفند 1394
اصلاح
تا فصل هشت ادامه داشته باشه
مهدی دریل - سه شنبه 4 اسفند 1394
عالی بود دقیق و بی نقص
K - سه شنبه 4 اسفند 1394
مثل همیشه زیبا
امیرحسین55 - سه شنبه 4 اسفند 1394
متن خوبی بود ولی باید بگم ۳ ماه نگذشته. ۲ ۳ هفته گذشته
سجاد - سه شنبه 4 اسفند 1394
درود
کامنت خوبی بود!
اما سوال من اینجاس که آیا امکان داره در ۲ ۳ هفته جودیث اینقدر بزرگ بشه؟ یا چشم کارل از اونی که بود به اینی که شد تبدیل شه؟ یا اصلا در این مدت کوتاه میشه اونهمه جسد رو از شهرک خارج کرد و آثار تخریب ناشی از حمله رو راست و ریست کرد؟ و شاید از همه ی اینا مهمتر برافراشتن مجدد دیوارهاست!!!
ما در مجموع با دو احتمال روبرو هستیم؛ یا بر اساس قرائن بگیم که حداقل ۲ ۳ ماه گذشته، یا به قول شما اکتفا کنیم و چنین اشتباه فاحشی رو از سریال قبول کنیم! کدوم بهتره؟!
Behnam_perspolis - سه شنبه 4 اسفند 1394
اگه بگیم ۲/ ۳ ماه گذشته اون موقع بچه مگی باید حداقل ۴ ماهش باشه ولی اون موقع یا بچه سقط شده یا زمان کمتری گذشته
به نظر من چیزی حدود یک ماه و ده دوازده روز گذشته
The Z word - سه شنبه 4 اسفند 1394
به گفته ی دانای گوریرا در تاکینگ دد،دو ماه گذشته
behnams - سه شنبه 4 اسفند 1394
عالی مثل همیشه
مگه میشه آدم قلم زیبای آقا سجاد رو بخونه و نظر نده
همیشه بعد از هر اپیزود منتظر نوشته های شما هستم!
—
بنظرم این اپیزود توی خیلی از صحنه ها ضعیف عمل کرد که خیلی هاشو گفتید مثل دیانا ومگی و همینطور همخونه ریک مورگان
ولی فک کنم یه چیز که خیلی آزارم داد اون واکرهایی بودن که به یه وانت بسته شده بودن که اصن بی دلیل بود فقط کارگردان میخواست یه جوری ریک رو مشغول کنه تا آذوغه الکساندریا و خمیردندون چند وقت میشون بره تو مرداب :(
یه جا هم یه موردی کوچیک بود که اشتباه نوشته بودید : توی شماره ۹ نوشتید که “چه زمانی که با در آغوش گرفتن جودیث و سر عقل آوردن کارل، همراه ریک به ترمینوس وارد شد”
در حالی که جودیث وقتی ریک و میشون و کارل وارد ترمینوس شدند همراه کارول و تایرس بود
موفق باشید سجاد جان :heart: :heart: :heart:
سجاد - سه شنبه 4 اسفند 1394
درود
ممنونم بابت تذکرت و البته که منظورم رو خوب نرسوندم، در واقع میخواستم بگم کارل به همراه میشون و ریک وارد ترمینوس میشه که اشتباها اسم جودیث رو نوشتم، حتما اصلاح میشه
پیروز باشی