نویسنده: Mozhdeh_6829
آقا عجب اپیزودی بود!!!
واقعا باید تائید کرد که این فصل تا اینجا سیر صعودی داشته کاملا و این اپیزود، تا اینجا شاهکار بوده.
اول اینکه، متوجه شدیم، توی هیلتاپ اوضاع اصلا رو به راه نیست. کار مگنا و کلی که از انبار هیلتاپ خرت و پرت کش میرفتن، یه جورایی منو یاد استرند توی فیر انداخت. توی فصل 4 دیدیم که استرند هم یه ماشین آماده کرده بود پر از خوراکی. ولی اون از چیزایی که پیدا میکرد، ذخیره میکرد. چیزایی که روح کسی خبر نداشته وجود داره. ولی کار مگنا و کلی خیلی خطرناک تره. چون اونا دارن از اقلامی دزدی میکنن که دونه به دونه اش شمارش داره و اگر گیر بیفتن، خیلی براشون بد تموم میشه. حالا بماند که، کلا هیلتاپ به خاطر قضیه درخت و اینکه فکر میکنن، کار نجواکننده هاس ( که البته درست هم فکر میکنن) کلا حالش سر جاش نیست و همه آدمای اونجا خسته و کلافه ان. خبر فرار نگان هم که رسیده.
مشخص شد که همه شک های مردم درست و به جا بوده و دسته های واکرها و درخت سرحالی که یهو از جا کنده میشه کار آلفا بوده. و تازه این همش نیست. آلفا نقشه خیلی کثیف تری داره. آبی که به نهرای شهرکا میرسه رو داره مسموم میکنه. بدون توجه به این که اونجا کلی آدم پیر و بچه هست. بچه خودش هست! خیلیا هستن که اصلا دخلی به هیچ ماجرایی نداشتن. آلفا داره ذات نامردشو نشون میده. البته احتمالش هست که از خودی ضربه بخوره. چون گاما مشخصا در خفا عزادار خواهرشه و احتمالش هست که اونم یه جا مثل خواهرش از آلفا و کل نجواکننده ها ببُره.
این وسط ولی انگار ازیکیل یه نفس راحت نمیتونه بکشه، اون از پسرش و قلمروش و کارول و آلفا، اینم از سرطانی که حالا گریبانشو گرفته. سرطانی که میتونست با یه عمل جراحی ساده درمان بشه ولی الان با این شرایط و وضعیت، معلوم نیست تا چند وقت دیگه بهش امون بده. گویا راه تنفسشم داره دچار مشکل میشه. اما حتی اینم نمیتونه وادارش کنه تا با کارول حرف بزنه.
راستی، اون دوستانی که رایان هورست رو میشناسن، و فیلم و سریالای دیگه اش مثل Sons of Anarchy رو دیدن میتونن این رو تائید یا رد کنن، ولی به نظرتون صدای خواننده ای که مگنا داشت به صفحه اش گوش میداد، شبیه به صدای رایان هورست نبود؟
گذشته از این ماجرا، تقلای کِلی برای وفق پیدا کردن با وضعیتی که قراره به زودی دچارش بشه، تا حد خیلی زیادی، برای ماها که شاهدش هستیم دردناکه، چه برسه به خودش!
ولی خواهر کلی، کانی، در عوض خوب با دریل جور شده. فکر کنم دریل با ریکم انقدر حرف نزده باشه که با کانی حرف زده. و نکته قشنگش اینه که میخواد هر جوری شده حال کانی رو خوب کنه. داستان مرلو با اون زحمت میگه تا به کانی حالی کنه، تو هر کاری براش بکنی، نمیتونی اونو عوض کنی. آخرش خودشه که تصمیم میگیره چطوری باشه!
اسکار شیرین ترین لحظه بین دریل و کانی هم میرسه به وقتی که کانی به دریل با زبان اشاره میگه که :
من و تو، خانواده ایم.
آخ! آخ! برسیم به اصل داستان!
نگان هنوز، از تجربه سری قبلی که بیرون بوده، چشمش ترسیده. حتی جرات آب از نهر خوردنم نداره. ولی خب، نگانه دیگه! هنوز ایده ئولوژیش، طرفدارا و سینه چاکای خودشو داره. واسه همین، کمک از آسمون میرسه. حالا درسته که کمکش یه کم شیش میزنه. ولی خب حداقل یه لیوان آب دست طرف میده. البته خود نگان هم، توی همون 5 دقیقه اول میفهمه که طرف، بالا خونه رو داده رفته! یعنی اونجا که داشت سوت ناجیا رو تمرین میکرد، تو چشمای نگان یه ” گیر عجب اسکلی افتادیم” عظیمی موج میزد. ولی خب، چه کنه؟ فعلا میتونه طرفو تحمل کنه. در ضمن توی این اوضاع، یه “دستِ برسون” هم بد نیست. اما خب، این “دستِ برسون”، خیلی زود تبدیل میشه به یه مشکل برای نگان.
اون انقدر به الکساندریایی ها اعتماد داره که اون زن و بچه زن رو بخواد ببره اونجا. اما برندون کودن، علاوه بر اینکه گوش به حرف نگان نمیده و منابع اون که همون مردم باشن رو میکشه، از خط قرمزای نگان هم رد میشه. اونم چه خط قرمزایی! کشتن زن ها و بچه ها، اصلا توی مرام نگان نیست. و باید کارد به استخونش برسه که یه بلایی سرشون بیاره. اما این رفیقمون مثل پشه این دو تا رو میکشه و با اینکار حکم مرگ خودشم امضا میکنه. هر چند به زبون میگفت که من نگانم ولی در عمل 180 درجه مخالف مرام نگان بود. و خب همه میدونیم که کشتن مردا، برای نگان از آب خوردن هم آسون تره. و به قول خودش بهترین آدما رو در بهترین زمان و مکان و به بدترین شکل ممکن میکشه. ( نقل قول از فصل هشتم)
البته این وسط مشخص شد که لیدیا توی قسمت قبلی احتمالا راست گفته و واقعا اون بوده که نگان رو فراری داده.
داستان اونجا جالب میشه که وقتی صحبت از ریک و کارل میشه، به خصوص وقتی حرف از کارل میشه، نگان انگار که بچه خودش باشه، میخواد از یاد و خاطره اش دفاع کنه و نمیخواد انگی بهش در رابطه با مرگ کارل زده بشه! آخ که چه قدر جای کارل الان خالیه!
در کل، نگان از اون دسته آدماست که خیلی زود با بچه ها اُخت میشه. خیلی زود با کارل رابطه پیدا کرد ( که اینکه الان زنده اس هم مدیون همون رابطه با کارله)، بعدم با جودیث دوست شد، سنگ صبور لیدیا شد، حالا هم ذهن پسربچه رو آماده میکنه که شهرک رو بپذیره. دیگه تقریبا هممون میدونیم که نگان قبل از آخرالزمان معلم بوده! وقتی از همسرش حرف میزنه، خیلی زود، برای چند لحظه کوتاه، سکوت ناشی از اندوه رو میبینیم.
دونستن اینکه این آدما، نگان، فرماندار، گرت، بتا، کارول، دریل، ریک و … همه آدمای عادی ای بودن که شاید حتی تو عمرشون مجبور به کشتن هیچ موجودی نشده بودن و دست بر قضا و طبق غریزه بقا مجبور شدن، رویی از خودشون نشون بدن که برگای آدم بریزه، و کارای به این وحشتناکی بکنن، خیلی زیاد، غم انگیزه.
دست برقضا، نگان ها، درست کنار یکی از مرزای آلفا در میان و نگان اصلی برای اولین بار یه چشمه میبینه که با کیا طرفن! ولی دشمن دشمن من، دوست منه؟ جواب: نه!
بله! اگه ذره ای تردید داشتیم، الان دیگه مطمئن شدیم که نگان، الکساندریا رو دشمن نمیدونه. شاید اونو حتی خونه هم بدونه! که میدونه و میخواد که برندون رو راهی کنه که برگرده خونه.
در مورد اون واکری که نگان با اون حرکات محیر العقول کشتش، شاید خیلیا بگن چوب به اون بزرگی دستت بود مرد حسابی؟ این مسخره بازیا چیه؟
اما، اینو در نظر بگیرید، دفعه آخری که نگان برای مرگ و زندگی اون بیرون میجنگید، حریف دو تا واکر همزمان نشد. توی پاکسازیش با آرونم، اونقدرا موقعیت خطرناکی براش پیش نیومد. اما این بار معلوم نیست تا کی قراره این بیرون باشه، باید خودشو گرم کنه. باید خودشو برای هر موقعیتی آماده کنه. که خب البته، این ژانگولر بازیش هم بدون جایزه باقی نمونه. یه چوب لوسیل طور و کت چرمش و دستمال گردن قرمزش بهش جایزه داده میشه. که بعد از کشته شدن اون زن و بچه زن، و قاتلشون، تصمیم میگیره که ازشون استفاده کنه.
نگان بلاخره از مرزای آلفا رد میشه. در حالی که دیگه اون اسیر جنگی نیست! این مردی که حالا، توی محدوده آلفا میبینیم، حالا نگان جدیدیه که از خاکستر ققنوس اسیرش، دوباره متولد شده.
همون گرگ بد گنده! آماده اس و رجز میخونه و نفس کش میطلبه. خیلی زود حریفاش سر میرسن! اما به قصد جنگ رفته؟ یه تنه؟ غیرمنطقیه!
رفته تا همونطور که برندون گفت، “نگان” باشه و آلفا و گروهشو سرکار بذاره و اونا رو طوری که میخواد برقصونه؟ و بعد سر دشمن رو ببره به خونه و طلب بخشش واسه همه گناهای قبلی بکنه؟ احتمالش از صد در صد یه کم کمتره!
مطمئنا خیلی زود جواب این سوالا رو میفهمیم، اما بیاین تا اون موقع از دیدن رجز خونی و خودی نشون دادن دلنشین نگان لذت ببریم و منتظر باشیم که تیکه های بامزه اش به بتا رو بشنویم، تا به خاطر شوخی ها و تیکه های مریضش، از خنده و ذوق صورتمون درد بگیره!
بحث و انتقادات
Mohammad_8969 - شنبه 18 آبان 1398
ینی رزیتا هم میخوان بکشن؟ :/
mozhdeh_6829 - دوشنبه 20 آبان 1398
رو چه حساب؟
WnGA - شنبه 18 آبان 1398
خدایی از او روزیی که این سایت رو راه انداختید من دارم پیشنهاد میدم یه تیم ترجمه برای سایت استخدام کنید که دیگه هر هفته انقدر انتظار زیرنویس نکشیم.
تورو خدا پیگیر این موضوع باشید. بخدا حیف همچین سایت بزرگی که هوادارهای یه سریال رو دور هم جمع کرده یه تیم ترجمه نداره یا اگر داره هم انقدر آروم کار میکنه که زیرنویسش همیشه بعد از همه زیرنویسا میاد.
یادمه سریال GOT ساعت 7 صبح میومد از اونور 8 ازش 10 تا نسخه زیرنویس میومد :| بعد واسه این باید 10 ساعت صبر کنیم بلکه یکی یه زیرنویس بده بیرون…!!!! -___-
حاج امیر - جمعه 17 آبان 1398
اقا کارول نیگان رو آزاد کرده شک نکنید
Shatan - شنبه 18 آبان 1398
با سلام و درود!
واقعا درک نمیکنم چرا بعضیا تون میگید سریال هیجان فصل های اول رو نداره پ قطعا تو عمرتون فیلم ندیدید… هر سریالی که شروع میشه یه تازگی داره یه طراوت خاص ( واکینگ دد از همه بیشتر) داره بعد حتی اگه همون داستان رو دنبال کنه طبیعیه که افت میکنه… اما با این حال بعد ده فصل هنوز فیلم جذابه، نسبت به فصلای اول فقط واکرا کم اثر تر شده بودن که با آوردن نجواکننده ها الان اونام همه ترسناک شدن چون معلوم نی آدمن یا….!
در مورد نگان هم دوستانی که میگن این نگان خوبه فقط باید مسیر درستی انتخاب کنه لازمه بگم ما دقیقا همون نگان فصل هفت رو میخوایم بدون هییییچ تغییری چون در فصل هفت نگان بخاطر دوستان و آدمای خودش میجنگید… پ الان باید خوشحال باشیم که به الکساندریا میگه خونه،،،، و قطعا وقتی الکساندریا خونه ی نگان و گرایمزها خانواده نگان باشن قطعا مث یه” شیوا ” ازش محافظت میکنه و روش تعصب داره…. یادتونه اولین باری که نگان فصل هفت اومد در الکساندریا جمله ی معروف خوک کوچولو در رو باز کن رو خوند چطوری ریک و الکساندریا رو تصرف کرد؟؟؟ پ شک نکنید الانم که دم خونه ویسپر ها این کارو کرده یه اتفاقایی میوفته که به نفع ماست!
فرار کردن نگان از زندان قطعا برای دلبری کردنه قطعا میخاد بیاد نقطه ضعف ویسپر هارو بفهمه و یه نقشه حساب شده دست گرایمزها بده از تعصبش رو الکساندریا پیش اون ناجی قلابی که سرشو داغون کرد میشه فهمید،،،، نگان یه ناجی واقعیه و قراره نجات دهنده باشه!
و من احتمال میدم نگان نقشه شو واسه لیدیا توضیح داده و لیدیا هم برا انتقام از مادرش نگان رو بر علیه مادرش آزاد میکنه،،، دیدیم که آلفا شکننده ست و بعضی جاها نقش یه آدم بی رحم رو بازی میکنه،،، اون تفکرات گاما رو که الکی به نمایش نذاشتن منو شما شاید دقایقی کنار هم دیدیم دوتا خواهر رو ولی خب گاما و خواهرش یه عمر باهم بودن،،،، واکینگ دد هیچ چیز الکی نشون نمیده احتمال خیلی زیاد گاما که خیلی هم مورد اعتماد آلفاست بهش پشت میکنه حداقل یکی از خراش هایی که قراره آلفا خانم برداره توسط همین گاما باشه!!!!
موفق باشید 🙏
ashkan - شنبه 18 آبان 1398
سلام
اینکه همراه با سریال پیش بریم و اونو ببینیم توی حس و حالمون خیلی اثر داره. کسی که با سریال همراه باشه و هفته به هفته از اول دیده باشه با این کاراکترها و مشکلاتشون زندگی کرده و حس اونا رو گرفته. واسه همین کسایی که از قدیم همراه با سریال بودن میگن حس اون فصلا خیلی بهتر بود. (نه اینکه الان بد باشه ولی بین خوب و خوبتر دارن انتخاب می کنن) اما اگه اوایل سریال رو توو یه ماه بشینه ببینه درسته که کیفش رو میکنه و زود میاد جلو ولی چون با سریال زندگی نکرده زیاد حس اون فصلا رو درک نمیکنه.
این تفاوت باعث میشه یه نفر اعتقادش این باشه که الان فصلا قشنگترن یا قدیم.
البته از استدلال ها هم میشه فهمید که بیننده چقدر از سریال رو درک کرده مثلا کسی ک بیاد بگه لیدیا میخواد از مادرش انتقام بگیره (انتقام چیو آخه؟ از مادرش؟ هعی ) مشخصه چرا میگه الان فصلا قشنگتره چون کلا توی یه دنیای دیگه س!
AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA - جمعه 17 آبان 1398
ب طرز وحشتناکای موافقم با شما ادمین .
انقدر ک نگان دلنشین شده ک الان شاید گفتنش زود باشه یا اصلا خوب نباشه . چون هنوز هیچ چیز مشخص نیست همچنان بر حدس و گمان و احساسات پیش میریم
ولی انقدر ک محبوبیت داره الان مثه ی روزنه قدرتمند از امیده / ک انگار کشتن گلن و ابراهام رو تو نور خودش پوشونده همینطور حتی ریک .
و البته مطمئنم اگه کارل زنده بود و ریک هم میبود حتی ابر تمدن ها هم حریفشون نمیشدن . چون با ترکیب استراتژی جفتشون همه رو با هر منطقی ک باشن له میکردند .
اما خود نیگان ب تنهایی ب تنهاااااییم هنوز یک ابر قدرته .
این شخصیت بینظر و تکرار نشدنیه
میثم - سه شنبه 14 آبان 1398
تحلیل زیبایی بود. به نظرم الان نگان همون نگان گذشته شده. اما هدفش الان درسته! ما به همون نگان فصل 7،8 نیاز داریم البته با هدفی درست که به نظرم نگان در حال حاضر میدونه با خودش چن چنده.
خواهش میکنم در مورد فیلم های ریک هم اگه مطلبی از اینور اونور بدستتون میرسه حتما قرار بدین تو سایت. واقعا مشتاق وضعیت ریک هستم الان. البته بعید میدونم وضعیت مساعدی ندارد. چون اگه داشت تو این 6 سال یه خبری به خونوادش میرسوند!
کیمیا - سه شنبه 14 آبان 1398
به نظر من واکینگ دد از آغاز فصل ۹ شروع کرده به بهتر شدن و حتی در مورد فصل ۱۰ در خیلی لحظات همون هیجان و استرسی رو داره که توی فصلهای اول سریال تجربه کردیم. من فصل ۹ رو دوست داشتم و از تماشای فصل ۱۰ تا حالا که لذت بردم حتی اگه ریک اصلا برنگرده به سریال، با همین فرمون اگه سریال بره جلو قطعا افت فصل ۷ و ۸ رو جبران می کنه.
ashkan - چهارشنبه 15 آبان 1398
سلام
سریال ک واقعا بهتر از فصل 7 و 8 شده ولی باز هم از فصول اولیه فاصله داره فضای اون فصلای اول واقعا تکرار نشدنیه
Omid bob - شنبه 18 آبان 1398
وای راست میگی،فصلهای اول کجا و الان کجا،وقتی میرسیدن یجای امن انگار خودمو خانوادم میرسیدیم،مخصوصأ وقتی رسیدن زندان،،فوقالعاده بود لعنتی
عرفان - سه شنبه 14 آبان 1398
با سلام خدمت همگی دست اندرکاران سایت آقا ایول به همگی دوستان و خسته نباشید به مژده خانوم بابت نقد های عالیشون . اول باید بگم که نیگان درونش خیلی داشت خوب پیش میرفت تا سر و کله برندن نادان پیدا شد واقعا نیگان داشت تو اون لحظه زندگی میکرد که رفت چوب اورد برا آتیش درست کردن داشت به خودش میفهموند که زندگی ادامه داره اگه اتفاق برندن نمیوفتاد قطعا نیگان بهتر و بهتر میشد تا وقتی که باز نیگان با مرگ مواجه شد واقعا سخته دیگه نیگان باز داره روح پلیدش مواجه میشه چرا چون عطشش نسبت به چوب باز زیاد شد و دیدیم که جلوی خودشو دیگه نگرفت که نره سمت لوسیل و کتی که برندن واسش درست کرد تصمیم گرفت که خوب بودن توی این دنیا مرده وچی بدتر از این میتونه باشه که افتاد تو گله آلفا و بتا خخخخخخخ من اگه جا ویسپیرز بودم میفهمیدم نیگان چه کارایی از دستش بر میاد قطعا بی درنگ نیگان رو میکشتم. چون زنده ماندن نیگان= مرگ نجوا کننده های زیادی . به دلیل اینکه نیگان به شدت الان تشنه خون شد باز .
ashkan - چهارشنبه 15 آبان 1398
سلام
با صحبتتون مخالفم
به نظرم اتفاقی ک با برندون تجربه کرد نه تنها نگان رو پلید نکرد بلکه تازه روشنش کرد
بهش فهموند ک آدمای بد چه اثری روی بقیه دارن و چقد میتونن بقیه رو پلید و نامرد کنن و حتی خیلی وقتا پیروانشون میتونن از خودشونم پا فراتر بذارن (مثه سایمون ک کل زباله دان ها رو کشت و برندون ک یه زن و بچه رو کشت)
واسه همین تصمیم گرفت بره و با آلفا مبارزه کنه و اونو کنار بزنه تا یه آلفای جدید به وجود نیاد
عرفان - چهارشنبه 15 آبان 1398
نظر شما محترمه دوست عزیز ولیکن نیگان آدمی نبود که باز لوسیل رو دست بگیره توجه کرده باشید داشت صرف نظر میکرد که از برندون چوب رو بگیره آدمیه که لوسیل دستش بیاد فاتح همه خوندس پس میخواست مقاومت کنه که دستش نگیره چوبی که به خون خیلی ها آلودس پس این باعث روشن شدنش اصولا نشد بلکه چرا که همه میدونن چوب دست نیگان بیاد پلید میشه روشن نمیشه این یک
دوم اینکه اگه روشنش کرده بود برندون هیچوقت اون رو نمیکشت پس پلید شد نیگان و فقط و فقط فاتح نجوا کننده ها خوندس
سوم اینکه نیگان اگر مبارزه ای با نجوا کننده ها داشته باشه قطعا توی این راه پیروانی مثل برندون پیدا میکنه گه شاید باز یه نا امیدی برای دریل و اعضای گروه باشه پس شک نکن دوست من خیلی نمیتونی بگی روشن شد نیگان راه خیلی طولانی داره خیلی چیزا رو قراره پشت سر بزاره که شاید شاید در آینده همه ما از نجات پیدا کردن نیگان توسط ریک نا امید بشیم و بگیم ای کاش همون موقع کارش رو تموم کرده بود ریک
(هیچوفت نمیتونی یه قاتل خونسردی مث نیگان رو از خونریزی دور نگه داری و بگی کسی یا چیزی روشنش میکنه چون ذاتشه فقط یه جرقه کافیه که به ضرر همه تموم بشه و باز برگرده همون نیگان قبلی)
ashkan - چهارشنبه 15 آبان 1398
باید صبر کرد و دید چی میشه
ali - سه شنبه 14 آبان 1398
ممنون از متنتون.
خیلی جرأت میخواد اگه واقعاً نگان همچین هدفی داشته باشه…رفتن تو دل دشمن واسه بخشش گناهان؟…یمقدار بعید میدونم…از نگانی که ما میشناسیم خیییلی بعیده، اصلاً فکر نکنم نگان واسه خییلی از کاراش پشیمون باشه.
درسته که نگان (ممکنه در راستای مثبت!) تغییر کرده باشه، اما نشونه هایی دیدیم تاحالا که تا حدی ثابت میکنن نگان هیچ چیز رو فراموش نکرده و دنبال فرصت مناسبه.
مثلاً اونجایی که دو قسمت قبل، جون آرون رو نجات داد، بیشتر داشت از زجر کشیدنِ آرون لذت میبرد…طوری که آرون داشت توی تاریکی دست و پا میزد و لبخندی که نگان روی لب داشت، من همچین برداشتی از رفتارش داشتم. وقتی هم که آرون رو نجات داد، عملاً آرون رفت زیر دِینِ نگان، و نگان از این موضوع – که آرون، جونش رو بهش بدهکاره- خوشحال بنظر میرسید.
mozhdeh_6829 - سه شنبه 14 آبان 1398
دقیقا از این لذت میبرد که آرون بهش مدیون میشه نه از زجر کشیدنش!
ali - سه شنبه 14 آبان 1398
پس چرا اونقدر ریلکس نشسته بود و از توی تاریکی، به آرونی که داشت دست و پا میزد لبخند میزد؟
mozhdeh_6829 - سه شنبه 14 آبان 1398
میدونست به موقع به دادش میرسه. میخواست به آرون خودش به خودش ثابت کنه اونقدرا هم که فکر میکنه خفن و کاربلد نیست. و حتی ممکنه به کمک نگان هم نیاز پیدا کنه.
سعید سلیم زاده - سه شنبه 14 آبان 1398
عالی ،دمتون گرم