سلام و درود بعد از ماهها. عیدتون مبارک باشه.
این هفته که گذشت، قسمت سیزدهم از فصل هشتم رو دیدیم. اپیزودی پر فراز و نشیب، با ریتمی تقریبا تند و کلی اتفاق و حادثه، که ما رو به یاد اپیزودهای کلاسیک واکینگ دد میندازه.
هیلتاپ، هسته اصلی این اپیزود است. نمادی از خانه و کاشانه همه متحدین، نمادی از فرزند و شرف جنگجویان که با جانشان از آن حفاظت میکنند. از طرفی حقه کثیف دشمن هنوز پابرجاست. زخمی کردن جنگجویان با خون واکرها و آهسته و با زجر کشتن آنها، و تضعیف روحیه بازماندگان، با کشتن و خلاص کردن عزیزانشان.
مورگان، کم کم و دوباره نشانه های جنون را از خود نشان میدهد. جنونی که شاید او را از گروه جدا کند و ما در پایان این فصل و در شروع فصل چهارم “فیر د واکینگ دد” او را در کنار خانواده آخرالزمانی کلارک ببینیم. جنونی که از عذاب وجدان گریبانش را گرفته. عذاب وجدان ناشی از تعلل در کشتن گوین و اجازه دادن به طفلی ده، یازده ساله برای آلوده کردن دستش به خون. اما دست کم او سر وقت به خودش می آید و زنجیره هشدار به هیلتاپ که نشان دهنده رویت کاروان ناجیان به سمت هیلتاپ بود را قطع نمیکند.
با ارسال علامت ، در هیاتاپ جنب و جوش آمادگی برای دفاع شدت میابد. و این جاییست که ما را نگران آینده هنری میکند. قطع به یقین این بچه خودش را به کشتن خواهد داد. شاید اصلا مرگ او باعث جدا شدن مورگان از گروه شود. اما تجربه آخرالزمانی ما نشان داده، در این دنیای دیوانه، جایی برای کودکانی که بی مهابا دل به جنگ و کشتار میزنند نیست.
حالا کاروان دشمن به آخرین سنگر گرایمزها رسیده. البته با تاخیری که در برنامه پیش آمد و دزدیده شدن نگان توسط ریک ، کاروان ، شب به هیلتاپ میرسد.
در کمال نامردی، سایمون، نقشه نگان برای زهر چشم گرفتن و رام کردن دوباره هیلتاپ و متحدین را ، تبدیل به حمله نهایی برای نابودی هیلتاپ و ساکنینش میکند. حمله ای که گرچه موفقیت آمیز نبود و با پاتک جانانه متحدین همراه بود، اما زخمی عمیق بر پیکر آنچه از آنان باقی مانده زد. هر چند ، جنگهای فعلی که در گرماگرم آن هستیم، مانند بازی های تدارکاتی یا بازی های دوستانه فوتبال است، مثل اسم های بزرگ باشگاه های معروف ، که با تیم دوم خود به میدان میروند. هر دو گروه آنقدر تلفات داده اند که میشود گفت با تیم دوم خود به مصاف هم میروند. از سمت متحدین ، اندک جنگجویان کینگدام، دلاوران الکساندریا با غیبت بزرگ پیشقراولان جنگی، مثل گلن و آبراهام و خود ریک که در نیمه دوم جنگ به میدان رسید، و در سمت دشمن، گروهی از ناجیان که بدون کُرکُری ها و لوده بازی نگان آنچنان ابهتی ندارند. گرچه سایمون، با آن هیبت راننده کامیون وارش، و یخمک بازی هایش، میتواند تا حدی ، فقط تا حدی، جای خالی نگان را پر کند. که باز هم از نظر خودم، کاش نگان در این جنگ حضور داشت. نگان هر چه که باشد، مثل سایمون نامرد نیست. او مردانه و پا به پای حریف میجنگد. نامردی نمیکند و سر حرفش می ایستد. به قدری به حرفهای نگان میشود اعتماد کرد که وقتی در اپیزود قبلی به ریک پیشنهاد صلح با آن شرایط را داد، با خودم میگفتم اگر به من این پیشنهاد را میداد قبول میکردم و جنگ را خاتمه میدادم. اما برخلاف او، سایمون، یک نامرد به تمام معناست و مطمئنم چیزی نمانده که یا او را از زیر دست و پای لوسیل بیرون بکشیم یا اینکه صورت نیم سوخته اش را شاهد باشیم.
در میانه این جنگ، تلاش نامحسوس دوایت، برای منصرف کردن سایمون از تغییر نقشه، به بهانه زنده بودن احتمالی نگان و آتشی که ممکن است دامن خود سایمون را برای این سرپیچی بگیرد، قابل ستودن است. او که حالا خود را جدا از ناجیان میبیند، حتی زخمی کردن تارا رامعقولانه تر میداند تا کشته شدنش را. هر چند مطمئنا، دوایت که احتمال مجبور به شلیک شدن را میداده، از آلوده کردن تیرهایش خودداری کرده ( این را میشود از حال رو به بهبود تارا فهمید) اما دوباره ، باعث شد که دریل، نسبت به او بدگمان شود. هر چند، تارا، حال او را متوجه میشود و کم کم از عصبانیتش کم میشود و درک میکند که دوایت چه میکشد. درست مثل خود او که تا مدتها عذاب وجدان کشته شدن هرشل را داشت، دوایت هم تا زنده است، عذاب وجدان کشتن دنیس را خواهد داشت.
صبح فردا، دیدن ریک، ریکِ غمگین، که لحظه ای نمینشیند و مدام خودش را مشغول میکند، تا فرصت فکر کردن به داغ فرزندش او را زمین نزند، برای ما که او را حتی در بدترین لحظات با نگاهی قوی دیدیم دردناک تر از هر چیز دیگریست. ریک، حالا حتی نگاهش بی حس شده، خودش شده مرده ای متحرک. فقط میخواهد با کشتن خودش را آرام کند. حالا ریک، دیگر نقطه ضعفی ندارد. تنها بارهایی که او را درمانده و ترسیده دیدیم، زمان هایی بود که او نگران کارل بود. زمانی که کارل در جنگل تیر خورد، زمانی که کمانداران کارل را تهدید میکردند، زمانی که کارل در الکساندریا تیر خورد و بیناییش را از دست داد، و زمانی که مجبور شده بود تا دست کارل را قطع کند، به جز این در آخرین لحظات کارل، غمگین ترین حالت ریک را دیدیم. حتی وقتی با بغض به میشون گفت که باید میشون به او کمک کند تا کارل را از تونل خارج کنند و به خانه ببرند. اما حالا این ریک، مغموم تر از همیشه است. غم در وجودش ته نشین شده و ریک سعی میکند با کشتن احساساتش ، از قَلَیان احساساتش جلوگیری کند. حتی به زور به صدیق حرف میزند چون هر بار او را میبیند به یاد این میفتد که پسرش برای نجات این آدم جانش را از دست داد. حسرت روزی را میخورد که کاش به جای تیرهوایی برای ترساندنش به او شلیک میکرد و اینگونه هرگز کارل برای برگرداندن او به خانه بیرون نمیرفت و حالا ، عزیزش همراهش بود. ریک حالا در میانه جنگیست، که بهانه ورود به این جنگ را از دست داده .
شب بعد، اتفاقی می افتد، مشابه اتفاقی که در زندان افتاد، درست قبل از حمله فرماندار. تبدیل شدن زخمی ها و به فنا رفتن جمع کثیری از بازماندگان. با این تفاوت که این بار ، سلولی نیست که در آن پناه بگیرند و در را به روی واکرها ببندند، دفعه قبلی گروهی اسیر و شورشی در زیر گوششان نبود که از این موقعیت، حُسنِ سوءاستفاده را بکنند و دست به فرار یا کشتن متحدین بزنند. دفعه قبلی در میانه و آتش بس کوتاه جنگی عظیم نبودند. همه خودی و از خانواده بودند. اما این بار، متحدین، با نقشه خبیث نگان و نامردی خبیثانه تر سایمون، آسیب پذیرتر از همیشه، در وسط غوغا و قیام مردگان گیر کرده اند. اما با وجود کسانی مثل ریک ، دریل، مورگان و کارول که از شب هجوم سی هزارتایی واکرها از الکساندریا جان سالم به در برده اند، این شب خیلی زود آرام میشود.
اما اسکار بزرگترین سوتی سازنده ها تعلق میگیرید به:
زمانی که کارول ، توبین تبدیل شده را دید و گفت او را گاز نگرفته اند “اما” تبدیل شده. همه ما میدانیم که تمام بازمانده ها ناقل ویروس هستند، مهم نیست به چه طریقی بمیرند، همه بعد از مرگ تبدیل خواهند شد. اما در اینجا طوری این دیالوگ گفته شد که انگار خود سازنده ها هم این موضوع را فراموش کرده اند. نقشه نگان هم دقیقا همین بود، این که کاری کند که آنها خودشان تبدیل شوند. و آلوده کردن سلاح ها به خون واکرها، فقط جهت اطمینان از این بود که زخم ها کاری شوند و صد در صد باعث مرگ شوند. وگرنه هر زخم چاقویی انقدر کارساز نیست که مرد گنده ای مثل توبین را بکشد.
به هر حال، با وجود همه کم و کاستی ها، بدون شک، این اپیزود، یکی از اپیزودهای حماسی و کلاسیک واکینگ دد بود . حالا باید دید، در این سه قسمت باقی مانده، جنگ با نگان با چه پایانی و چه تلفاتی همراه خواهد بود. و مهم تر آیا، قرار است زمینه ای از رویای ذهنی کارل را ببینیم یا خیر؟
بحث و انتقادات
pegah - پنج شنبه 16 فروردین 1397
نمیتونم قسمت ۱۳ و ۱۴ رو دانلود کنم میشه راهنمایی کنید؟
احسان - جمعه 10 فروردین 1397
اصلا کامنتا رو خوندم حالم بد شد کل نقدو ول کردید فقط چسبیدید به دو خط متن که سوتی فلان ….
شونصد نفر یه حرفو تکرار کردن ول کنید باو گندشو دراوردید .نظرتونو در مورداین قسمت بگید .
Erf - پنج شنبه 9 فروردین 1397
ممنونم از نقد عالیتون و خسته نباشید برای این نقد لطفا میشه ی نقد از این قسمت هم پژواک جان بنویسن باتشکر
کلا گفتم که نقد مفصل تر داشته باشیم از این قسمت
nasrin - پنج شنبه 9 فروردین 1397
سوتی نبود همینطور ک دوستان توضیح دادن.(منظورش این بود ک من کنار توبین بودم حالش خوب بود ..گازم ک نگرفته بودن پس چرا تبدیل شد).تحلیل خوب بود ایندفه ولی خودتون توقع مارو بردین بالا دیگه کلی اتفاق افتاد تو این قسمت اما تحلیل کوتاه بود
Mohammad_8969 - پنج شنبه 9 فروردین 1397
نمیدونم چرا الان این اتفاق افتاد؟ قبلا مورد زیاد بوده که خون واکر با خون شخصیت ها یکی شده ولی هیچکدوم آلوده نشدن. مثلا فصل۳ میشون زخمی شده بود و خون واکر ریخت رو زخمش
فصل ۵ قسمت ۱۰ ساشا با چاقو همزمان گلوی واکر و بازوی ابرهم رو زخمی میکنه
Behnam_perspolis - پنج شنبه 9 فروردین 1397
یه مورد هم فصل شش که ریک و گلن با بیسیم حرف میزدن و ریک رسید به دوتا واکر که داشتن یکیو میخوردن
اونجا چاقو رو از بدن واکر در اورد و دست خودشم زخمی شد ولی هیچ اتفاقی براش نیوفتاد
نمیشه که اخه اونم خون واکر بهش خورده بود اینا هم
mohammadreza - شنبه 11 فروردین 1397
شاید بخاطر اینکه زخمهای ریک و ابراهام سطحی بوده
ولی زخم های بقیه عمقی بوده و مقدار خون واکرها هم بیشتر از قبل بوده
شهروز - چهارشنبه 8 فروردین 1397
اصلا هم سوتی نبود اون مرده حالش خوب بود همه مان میدانیم کسی که میخواهد زامبی بشه یا بعلتی معمولی میمیرد و بعد زامبی میشود یا اگر چاقو آلوده به خون واکر بوده باشد باید این آقا تب میکرد بعد میمرد . به نظر بنده حداقل در مورد این شخص چاقو خورده اینکه ایشون در هنگام خواب سکته قلبی کرده بعد یک ساعت و نیم تبدیل به واکر گشته است .
ناگفته نماند من به این صدیق شک دارم حداقل در مورد اون مرد که بالای پله ها خوابیده بود چرا تبدیل شد ؟؟؟اونکه حالش خوب بود شاید مریضا رو عمدا خوب جراحی نکرده ؟؟؟؟ الاهو علم
qwerty - پنج شنبه 9 فروردین 1397
????????داش ناموسا کلاه قرمزى شروع شده بشین اونو ببین تحلیل کن واکینگ ددو کلا بیخیال شو تو???
شهرام - چهارشنبه 8 فروردین 1397
اصلا هم سوتی نبود اون مرده حالش خوب بود همه مان میدانیم کسی که میخواهد زامبی بشه یا بعلتی معمولی میمیرد و بعد زامبی میشود یا اگر چاقو آلوده به خون واکر بوده باشد باید این آقا تب میکرد بعد میمرد . به نظر بنده حداقل در مورد این شخص چاقو خورده اینکه ایشون در هنگام خواب سکته قلبی کرده بعد یک ساعت و نیم تبدیل به واکر گشته است .
ناگفته نماند من به این صدیق شک دارم حداقل در مورد اون مرد که بالای پله ها خوابیده بود چرا تبدیل شد ؟؟؟اونکه حالش خوب بود شاید مریضا رو عمدا خوب جراحی نکرده ؟؟؟؟ الاهو علم
mahdie2080 - چهارشنبه 8 فروردین 1397
تحلیل این اپیزود حرفه ای نبود خیلی ضعیف بود
stone bridge - چهارشنبه 8 فروردین 1397
به نظر من کارول سوتی نداد و ازینکه توبین بدون گازگرفتگی تبدیل شده تعجب کرد چون یه زخم کوچیک چاقو که خوب شده بود باعث تبدیل نمیشه
به کارول گیر ندیبیییییییین?
yoosef - چهارشنبه 8 فروردین 1397
قسمت خوبی بود. ولی خوب دقت کنین هراتفاق تو این قسمت رو میشه یه جور به قسمتهای قبل شباهت داد. راجع به اون سوتی هم موافقم. مشخصا منظورش اون نبود ولی لحنش طوری بود انگار گفته بدون گاز گرفته شدن تبدیل شده که از بدیهیاته تو این دنیا.
عارف - چهارشنبه 8 فروردین 1397
این پست تحلیل خیلی ضعیف بود. پست های تحلیلی قبلنا خیلی موشکافانه؛ طولانی و واضح با نوشتار رنگین و قابل خوندن و جالب بودن. این یکی به درد نمیخوره.
سینایوفسکی - چهارشنبه 8 فروردین 1397
البته شاید این سوتی به این گندگی که گفتید نباشه !
چون زخم چاقو به تنهایی باعث کشته شدن افراد نمیشه ؛ اگر هم بشه حداقل باید یک زمانی بگذره که شخص بمیره و تبدیل به واکر بشه .
تعجب کارول هم برای همین بود که من با وجود اینکه پیش توبین بودم و حالش اینقدر بد نبود که بمیره ولی با این حال تبدیل شد ؛ یعنی نشونه ای هست که اگر خون واکر ها با خون آدم های زنده قاطی بشه بعدش تب میکنن و تبدیل میشن.
همون موقع ها هم بود که یکی از اهالی هیلتاپ روی تخت دراز کشیده بود و فقط زخم شده بود و داشت تب میکرد از اینجا هم فهمیدن که نظریه کارول درست بوده و هر زخمی موجب تب میشه و بعدش تبدیل.
در هر حال به نظر شخصی من قاطی شدن خون واکر با انسان ها شاید موجب مریضی و بیماری بشه ولی اینکه بعد از مدتی باعث تبدیل شدن اونا بشه طرح خوبی نبود و پذیرشش کمی سخته.
mahdie2080 - چهارشنبه 8 فروردین 1397
پذیرش چی سخته؟! الوده شدن خونت به خون واکرها مثل اینه که یه واکر گازت بگیره بعد از گاز گرفتگی تبدیل میشی دیگه
mahdie2080 - چهارشنبه 8 فروردین 1397
بنظر من دیالوگ کارول اصلنم سوتی نبود و موضوع مهمی مث ناقل ویروس بودن غیرممکنه از یادشون رفته باشه…منظورش کاملا این بوده که این زخم کشنده نبود و قابل درمان بود..منکه همون اول همین برداشتو کردم
نسترن - چهارشنبه 8 فروردین 1397
موافقم ?
Alireza - پنج شنبه 9 فروردین 1397
بله منم موافقم… سوتی نبود.
حدیث - چهارشنبه 8 فروردین 1397
دقیقا شما هم به همون سوتی اشاره کردید که من گفتم
ارمان - چهارشنبه 8 فروردین 1397
خوب بود
یعنی اون نویسنده همیشگی این هفته نمینویسه؟