(پیش از هر چیز خاطر نشان می کنم که مسئولیت مستقیم تاخیر در ثبت تحلیل ۶۰۹ مشخصا بر عهده ی اینترنت، کامپیوتر بنده و نرم افزار فتوشاپ میباشد، بنده از همین تریبون اظهار امیدواری می کنم که مسئولین رسیدگی کنن!!!)
اخطار جدی!
به هیچ عنوان اگر اپیزود ۶۰۹ رو ندیدین پایین تر نرین چون اسپویل نابودتون می کنه!!!
.
.
.
.
خب خب خب، درود بر همه شما دوستان و همراهان همیشگی. نمی دونم از کجا شروع کنم و چی بگم شاید بهتر بود اصلا چیزی ننویسم اما خب نمیشه دیگه، ما یه قراری با هم داریم! در هر صورت همین اول کار از همه شما عذر میخوام اگه نمی تونم بعد از این اپیزود طوفانی، شگفت زده تون کنم. تحمل کنید تا در قسمت های بعد تحلیل های بهتری بخونید!!!
.
۱- گروه نگان، بودن یا نبودن!
خیلی از ما ها بعد از اتمام پارت اول فصل شیش و اومدن اون سکانس تقابل گروه نگان با گروه دریل، ترس همه وجودمون رو گرفت و حس کردیم نکنه با پایان ماجرای دریل روبرو باشیم! اما خب سخت در اشتباه بودیم. از صمیم قلب امیدوارم خود نگان هم مثل گروهش باشه! اونا پشت سر هم فُل می کنن؛ اولا که همون اول کار گروه رو یکسره نمی کنن یا حداقل با کشتن یکیشون زهرچشم نمی گیرن، دوما، علیرغم برتری نفری، باز هم فقط یه نفر رو همراه دریل واسه گشتن تریلر می فرستن و سوما اونقدر گرم بازیِ ساشا شدن که اصلا متوجه غیبت طولانی رفیقشون نشدن، و اینجا بود که دریل به قول رضا مارمولک؛ خواهر و مادرشون رو به هم پیوند داد!!!
.
۲- آبراهام-ساشا، یک دلبستگیِ شجاعانه!
بخاطر علاقه نوپای بین آبراهام و ساشا بود یا بازی خوانیِ ساشا، در هر حال و هر چه که بود فرصت کافی رو به دریل داد تا سردسته گروه نگان رو وادار به قرقره کردن ضرب المثل خودش کنه(اگه می خوای گ…ی رو بخوری، لقمه لقمه ش نکن، یه جا ببلعش تا راحت تر بره پایین!!!) ضمنا دریل هم نشون میده که بدون کراسبو، دریل باز هم دریل هستش!!!
.
۳- چهره هایی که ترس و دلهره رو فریاد می زنن!
گروه ریک از خونه خارج شدن و ترس رو میشه تو چهره همه حتی جودیث دید، در حالی که این فقط جسیِ که هیچ ترسی تو چهره ش پیدا نیس و شاید این خیال راحت اونقدر رو اعصاب ماس که به نظرمون بازیش خیلی مصنوعی میاد، اما عجله نکنین، شاید هر کدوم از ماها رو هم ریک رهبری می کرد همین حس رو داشتیم. فاز اول فرار به خوبی پیش میره و نقشه بازنگری میشه و در همین حین اولین اشتباه مادرانه به وقوع می پیونده و دقیقا زمانی که ریک سرنوشت دخترش رو به دست گابریل می سپره، جسی با درخواست پسر متزلزل ش موافقت می کنه و قدم در راهی که به قول آندرو لینکلن سرشار از خون و خشونت هستش میزاره! (همگی یادمونه که بعد از حمله ی گرگ ها که تازه انسان بودن! سم دچار چه بحرانی شد و حتی از طبقه دوم پایین نمی اومد، حالا بین ارتش گرسنه ی واکرها و چند دقیقه بعد از صدا زدن های مکرر مادرش، به اون قول میده که از پسش بر میاد، بله بخوایم یا نخوایم اشتباه مرگبار جسی صورت می گیره و باقی ماجرا پیش میاد)
.
۴- نگاهی که در ترس و تردید غوطه ور شده!
آخه کیه که بازی خیره کننده ریک رو در سکانسی که با نگاهش داره گابریل و جودیث رو بدرقه می کنه، دست کم بگیره؟ کی میتونه اون حس ترس و تهدید رو تو چشمای ریک نبینه؟ ریک تصمیم سرنوشت سازی می گیره و جالبه که این جسیِ که حمایتش میکنه و بهش دلداری میده، نهایتا یک تصمیم عاقلانه ی پدرانه در مقابل یک تصمیم احساسیه مادرانه قرار می گیره! (بماند که اگر جسی مادر جودیث بود، هیچوقت اون رو به پدر گابریل نمی سپرد!!!)
.
۵- گرگ و میش!
گرگ قصه ما با دنیس همراه شده تا به هر قیمتی هست اون رو با خودش به پشت دیوارها ببره، این اولین پرده از یه اتفاق تراژیک در این اپیزود هستش. گرگی که حالا نسبتا رام شده لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر ما رو شگفت زده می کنه که نکنه حق با مورگان بوده باشه؟! گرگ ما که از شواهد پیداس سردسته ی گله هم هست(به دنیس میگه باید بیشتر صبر میکردیم، خودخواه بودم که حمله کردیم) جون دنیس رو نجات می ده تا خودش نجات پیدا کنه، اما قضیه به این سادگی ها هم نیست، همونطور که به دنیس قول میده، براش یه هدیه داره! اون بر میگرده و حتی وقتی که با گلوله کارول آبکش شده بازم یه واکر رو نگه میداره تا دنیس فرار کنه!!!
.
۶- کارول یا مورگان، حق با کدام است؟!
شاید کمتر کسی توجه کرد که در این اپیزود کارول در تمام اتفاقات تلخ، نقش داشت! شاید بارزترین اتفاق تلخ مربوط به مرگ سم و مرگ ها و اتفاقات متعاقب اون باشه. از طرف دیگه و به قول مورگان، کارول نمیتونه مورگان رو بکشه، بله درسته، کارول که خیلی ها رو مثه آب خوردن کشته، نمیتونه همچین تصمیمی بگیره. شاید با کشتن مورگان گروه کمی کمتر به زحمت می افتاد، ولی آیا در نتیجه کار با اونچه الان هست تفاوتی داشت؟! نمی خوام حق رو به مورگان بدم چون نمی فهممش، میخوام شما اینکار رو بکنید!!!
.
۷- MoM,MoM !
از همون لحظات اول همه می دونیم که قراره چه بلایی سر سم بیاد، فقط دل دل می زنیم که آتیشش دامن بقیه رو نگیره، اما عاقبت؛ سم-جسی-برادر سم و نهایتا کارل!!! و همه ی اینا همونطور که قبلا گفتم با دیالوگ های کارول شروع میشه، اون سکانس اونقدر استادانه اس که انگار واکرها دارن جذب صدا و تشعشعات لحن کارول میشن و به سمت سم میان، نزدیک و نزدیک تر میشن وبعد استپ! یه کلوز آپ از سم و شکافته شدن صورت و گردنش… شما رو نمیدونم ولی من هنوز تحت تاثیر اون سکانسم. مادری که آگاهانه و نومیدانه خودش رو به دست واکرها می سپره و تا لحظه آخر دست پسرش رو ول نمی کنه و همینطور لَمس و بدون تقلا تا آخرین نفس چشم از پسرش بر نمی داره… همه اینها رو به ضربات پی در پیِ تبر ریک اضافه کنین و خونی که چهره و ذهن اون رو پر میکنه، اشکهایی که از سر یاس میریزه و آخرین تلاش برای نجات پسرش! اما صبر کنین این همه ماجرا نیس!
.
۸- برق شمشیر، بوی باروت و یک چشم!
شلیکی ناگهانی همراه با ضربه ی شمشیری که دیگه از دستم در رفته تو چند تا از بزنگاه های کلیدی سریال تا حالا نقش اول بوده! این اتفاقات به آخرین دیالوگ کارل در این اپیزود ختم میشه: Dad! و رنگ واقعیت به مهمترین اسپویل این اپیزود میزنه! اونجاس که حتی قفل کردن دست کارل در دست رقیب عشقیش هم نمی تونه مانع شلیک اسلحه ای بشه که از اسلحه خونه دزدیده شد و با کمک ریک شلیک باهاش یاد گرفته شد، بنگ! این کارلِ که چشمش رو از دست می ده!!!
.
۹- !He is Fucking Glenn
گلن تا همیشه!!! ینی این بشر حاضر نیس بمیره، حتی حاضر نیس یه زخم سطحی برداره، حداقل نه تا زمانی که ساعت هرشل کار می کنه!!! هنرنمایی ایند، جیغ های مگی، گلوله ای که شلیک نشد و موزیکی که همه چیز رو برای یه مرگ قهرمانانه مهیا می کنه، اما این گلنِ که باز هم با یه شلیک(مثه ترمینوس) و در واقع به کمک یه اَبَر خر شانسی!!! جون سالم به در میبره تا والنتاین مگی خراب نشه!
.
۱۰- طبق محاسبات من، ما از اینجا زنده خارج میشیم!
نمی دونم هدف رزیتا از خالی کردن ته دل یوجین مثبت بود یا منفی، اما چیزی که میدونم اینه که وقتی ما با یوجین در خط مقدم مبارزه با واکرها روبرو شدیم، نظرمون رو نسبت به خیلی چیزها عوض کردیم!!!
.
۱۱- ریک-تیزی-خون، مثلثی که استثنا نداره!
فرقی نداره قمه ی دسته قرمز یا تبرزین، فرقی نداره مرگ لوری یا چشم کارل، فرقی نداره یه بلوک از زندان یا یه شهرک پر از واکر، این ریکِ که وقتی خونش به جوش میاد هیچی جلودارش نیس، با هر ضربه و مثه برگ درخت واکر روی زمین میریزه، حالا ریک پسرش رو در معرض مرگ، عشق جدیدش رو زیر دندون واکرها، و نقشه ای که قرار بود همه رو نجات بده رو به فنا میبینه! خب اما اون ریکِ و همیشه یه فکری توی سرش داره، دست تنها به دل واکرها میزنه، و با خلاص کردن و انداختنشون روی هم، توی مسیر حرکت اونها مانع میزاره تا راحت تر بشه از بین بردشون، توی این لحظات فقط سر و صورت واکرهاست که به زمین میریزه، یکی-دوتا-سه تا و …
.
۱۲- ایمان بدون عمل، همان مرگ است!
نابرده رنج گنج میسر نمی شود!!! بله خدا دعاهای ما رو مستجاب کرده و خواسته که ما به دست خودمون نجات پیدا کنیم، مرد خدا آستین هاش رو بالا می زنه و به مهلکه وارد میشه، بعد از اون یوجین و اسپنسر و بقیه شهرک نشین ها هم وارد میشن، کارزاری که دیانا توی خواب میدید محقق میشه و ضربات پی در پی و یک دست مهاجمین رو یکی بعد دیگری زمین میندازه، اما خب این ارتش نه خسته میشه و نه می ترسه، اما گروه ما حالا دیگه کم رمق شدن ولی میراث دیانا داره جواب خودش رو میده!!!
.
۱۳- دریل، آتش نمی افروزد، دریل خود آتش است!
باز هم دریل دقیقا وقتی که باید، به داد برادر و خونوادش میرسه، و اونچه از دوایت در اپیزود ۶۰۶ آموخته رو به کار میبنده، و با یک شلیک جانانه گله رو متفرق میکنه، گروه که حالا فرصتی پیدا کرده نفسی تازه کنه با فریاد های ریک دوباره به خودش میاد و سلاخی آغاز میشه…
.
۱۴- میخوام دنیایِ جدید رو نشونت بدم کارل!
اشتباه می کردم، فکر می کردم بعد از اینهمه وقت پشت دیوارها بودن، نمی تونن یاد بگیرن، ولی امروز دیدیم که چه کارهایی میتونن بکنن، دیدم که “ما” چه کارهایی میتونیم بکنیم! اگه با هم باشیم. دیوارها رو گسترش میدیم چون بازم به ما حمله خواهد شد، هر چی که دیانا می گفت ممکنه، من مطمئنم. می خوام دنیای جدید رو نشونت بدم کارل! (دنیایی که دیگه از هیچی نمی ترسیم و توش فقط امید هست و امید و امید )
.
پیروز باشید.
بحث و انتقادات
عطی - پنج شنبه 29 بهمن 1394
فکرنمیکردم تا اخر بخونمش ولی انقد قشنگ و عالی نوشته شده بود که دلم نمیخواست تموم بشه !!!
مرسیییییییی عالی بود :heart: :heart: :heart: :heart:
سجاد - پنج شنبه 29 بهمن 1394
خیلی ممنون از شما
پری - پنج شنبه 29 بهمن 1394
دستتون درد نکنه با تحلیل عالیتون.فقط یه چیز راجع به کارول و مورگان. این فاجعه به خاطر حرفای کارول به سم شکل گرفت در واقع جرقش از اونجا بود.
تغییر کردن گرگ باعث شد که دنیس سالم برسه درمونگاه و کمک بقیه بشه که اینم به خاطر حرفای مورگان بود.
همیشه از شخصیت مورگان میخواستم دفاع کنم ولی نمیتونستم ولی تو این قسمت قشنگ ثابت شد.مورگان خیلی شخصیت عالیی هست.من به شخصه بعد ریک و دریل مورگانو دوست میدارم. :-)
negan - چهارشنبه 28 بهمن 1394
عالی توپ باحال
sajjadmk - چهارشنبه 28 بهمن 1394
لایک
Maykel Scafild - چهارشنبه 28 بهمن 1394
عزیز یک دکمه هست به اسم لایک رو اون کلیک کنی کافیه دیگه لازم نیست تو کامنت اعلام کنی
hamid - چهارشنبه 28 بهمن 1394
سلام ، واقعاً دست مریزاد و خسته نباشی، مرسی از سایت خیلی خیلی عالیت
با آرزوی موفقیت بیشتر
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
ممنونم از شما
سایت اما متعلق به همه شما کاربران دوست داشتنی و بزرگوار هستش
پیروز باشی
komeil_vt - چهارشنبه 28 بهمن 1394
بازهم نقد طوفانی سجاد جان!
عالی…این قسمت بسیار تشنج ها و کش و مکش هایی داشت که واقعا خستگی دوماه و خورده ای انتظار را از تن ما دراورد.
ریک به یک گنج برخورد کرده که از نظر خودش می تواند زندگی جدید را نشان کارل دهد!
این گنج نیروی یک گروه است…
چه افرادی که در الکساندریا حضور داشتند که ریک تازه اونهارو شناخته و فکر میکند میتواند با این تفکر موفق شود و زندگی جدیدی را دوباره بسازد…
درحالی که نمیداند برادرش دریل در بیرون چه کسی را کشته و چه خطری گریبان گیر اون شده…
ممنون سجاد جان عالی عالی عالی
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
باز هم بمب انرزی کمیل خان!
سپاس گذارم و شرمنده ی اینهمه لطف شما دوستان خوبم هستم
پیروز باشی
ali.a - چهارشنبه 28 بهمن 1394
عالی. مرسی از سایت باحالتون. این قسمت عالی بود
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
سپاسگذارم
MinA Winchester - سه شنبه 27 بهمن 1394
این قسمت سرتاسر شوک بود.
یجورایی یه کتاب درسی هم برای همه بود. چه برای شخصیتهای خودِ سریال و چه برای ما…
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
موافقم وینچستر!
mahi - سه شنبه 27 بهمن 1394
واقعا عالی بود…..نقد کامل و بسیار زیبا….موفق باشین :-) :yes:
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
ممنون از شما
شما هم موفق باشی
farzad - سه شنبه 27 بهمن 1394
سلام.خسته نباشی دادا. واقعا عالی بود تحلیلت.ولی چه بکش بکشی شد :laugh: یه لحظه فکر کردم ابیزود آخره :laugh: به هر حال باز هم نقداتو ادامه بدی
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
سلامت باشی
اما من به شخصه معتقدم که اپیزود آخر درام محض باشه و اثری از هیچ اکشنی درش وجود نداشته باشه!
میلاد - سه شنبه 27 بهمن 1394
خیلی قسمت خوبی بود فقط اگر تیر به صورت کارل میخورد بعد زنده میموند طبیعی تر بود از اون فاصله نزدیک شلیک گلوله به چشم مخو داغون میکنه :-D
ali.a - چهارشنبه 28 بهمن 1394
گلوله از بقل چشمش اومد بیرون. اگه مستقیم میرفت که مرده بود??
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
دوست عزیز دلایلی محکمی برای رد فرضیه شما وجود داره
نویسنده های سایت دارن یه متن اختصاصی واسش آماده می کنن، صبور باشید شگفت زده خواهید شد!
habib77 - چهارشنبه 28 بهمن 1394
میتونست خیلی طبیعی تر هم باشه مثلا میخورد تو شونش
Ehsan - سه شنبه 27 بهمن 1394
عالی بود واقعا. ممنون که اینقدر واسه ما کاربرا زحمت میکشین ;-) :yes:
ایلیا - سه شنبه 27 بهمن 1394
بنظر من *** دریل اونو از پا در میاره و باعث مرگش میشه
آخه تا جایی که من شنیدم نگان و گروهش ***…
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
میبخشی که کامنتت رو ویرایش کردم، خواهش می کنم در پست های تحلیلی اسپویل نکنید!
اما با این وجود خدا نکنه اینی که گفتی اتفاق بیوفته!!!
Behnam_perspolis - سه شنبه 27 بهمن 1394
عالی بود
ولی من هنوزم نمیتونم کارل یه چشم رو باور کنم با اینکه از دو ماه پیش میدونستم
wolf - سه شنبه 27 بهمن 1394
خدا لعنتت کنه کرکمن.. :pain: .
کارل یک چشم… :shock: (مگه دزدان دریایی)
alii - سه شنبه 27 بهمن 1394
واقعا این قسمت یه نقد کاملی نیز داشت که شما انجامش دادید واقعا عالی بود بهترین نقدی که توی عمرم خونده بودم اگه میتونستم جایزه بهترین تحلیل گر سریال والکینگ دد رو بهت میدادم دستت درد نکنه خسته نباشید :-*
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
بینهایت از لطف شما ممنونم
MAMAD - سه شنبه 27 بهمن 1394
باو این چه قسمتی بود؟ :|
بیچارمون کرد! همین اول کار ۳ نفر مردن!
کارل چرا کور شد؟ :|||||||||
عجب! :|
دیگه زیاده روی کردن خداوکیلی! :|
alireza grimes - سه شنبه 27 بهمن 1394
عالی بود داش :rotfl:
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
عالی خودتی!
alireza.rick - سه شنبه 27 بهمن 1394
زیاد حوصله ی کامنت دادن ندارم، ولی چون واقعا عالی بود، حیفم اومد کامنت ندم
:)
سجاد - چهارشنبه 28 بهمن 1394
ممنونم
ثبت دیدگاه تنها دسترنجیِ که ما از شما دوستان خوب میگیریم، پس ما رو ازش محروم نکنید!
پیروز باشی
Mohammad_8969 - سه شنبه 27 بهمن 1394
بسیار عالی و زیبا
habib77 - سه شنبه 27 بهمن 1394
خوب دیگه آقای کرکمن علاقه شدیشو به سینمای بالیوود نشون داد اولا چطور دریل از پشت تریلر بیرون اومد و افراد نگان اونو ندیدن – دوما چطور اون همه تیری که به سمت زامبیای دور گلن شلیک شد هیچکدوم به گلن نخورد ؟؟؟ تازه این زامبی ها هم که خیلی سست هستن !!! و در آخر اگه بچه مگی هم سقط نشده باشه دیگه خیلی خیلی هندی میشه + زنده موندن کارل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ولی در کل این قسمت سریال خیلی قشنگ بود + اینکه دل هیچ هواداری هم داغون نشد!!
Amir - سه شنبه 27 بهمن 1394
نقدت خعلی بی نقص بود انصافا حال کردم،دمت گرم اگه ماله هر قسمت هم اینجوری بزاری خیلی اقایی :)
فضای صر بصطه و در بصطه(mm32) - سه شنبه 27 بهمن 1394
بسیار زیبا
دوستان کسی نمیدونه تا الان چقد وقت از اول ماجرا گذشته؟
mozhdeh_6829 - سه شنبه 27 بهمن 1394
حدودا ۲۰ ماه.
احمد - سه شنبه 27 بهمن 1394
حیفم اومد نظر ندم عالی بود ……
سجاد - سه شنبه 27 بهمن 1394
ممنونم
اما سوال اینجاس که چرا نمی خواستی نظر بدی؟!
از قدیم و ندیم گفتن “مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد”
ما از نظرات مثبت شما انرژی میگیریم و از نظرات منفیِ شما درس! اگر شما نظر ندی منِ نویسنده از کجا می خوام چک کنم کم و کِیفه کارم چطور بوده؟
در هر حال پیروز باشی ممنونم از اینکه دیدگاه ثبت کردی
mozhdeh_6829 - سه شنبه 27 بهمن 1394
اصلا یاد دوایت نبودم!!!
آره راست میگی . دوایت بهش گفت آتیش زدن جنگلو.
ولی فک کنم هیث و اسپنسر با میشون اومدن اومدن بیرونا! بعدش گابریل اومد. حالا مهم نیست. مهم اینه که مثل ارتش جلوی واکرا وایسادن! دمشون گرم. عاشقشونم. :heart: :heart: :yes: :yes:
سجاد - سه شنبه 27 بهمن 1394
درود همکار!
حق با شماست و خطایی در ذکر توالی اتفاقات داشتم، اما مگه مهمه کی اول اومد بیرون کی آخر؟!
مهم اینه که “ما”یی شکل گرفت که هیچ سیلی نمیتونه از سد اش رد بشه، مهم اینه که حتی بی عرضه ها هم تغییر می کنن و می تونن جون جودیث رو نجات بدن! مهم اینه که حتی خودخواه ها هم تغییر می کنن و میتونن جون مگی رو نجات بدن، مهم اینه که حتی ترسو ها هم تغییر می کنن و میتونن دست به قمه ببرن و دوشادوش رزیتا بجنگن، مهم اینه که ریک فهمید تنها چیزی که دنیای جدید رو میسازه همون چیزیه که از کما درش آورد، فقط و فقط امید.
فک می کنم باهام هم عقیده ای که مهم ایناس!!!
پیروز باشی
mozhdeh_6829 - سه شنبه 27 بهمن 1394
آره واقعا! باهات در این مورد هم عقیده ام. :yes: :yes: :yes: :yes: