اپیزودِ سردرگم سوم از فصل هشتم سریال محبوب ما هم امروز ریلیز شد و دیدیم که در ادامه، چهار قصه ی موازی، تا اینجای این فصل به کجا منتهی شدن. نمی خوام کام تون رو همین اول تلخ کنم و از کاستی های آزار دهنده این قسمت بنویسم، و از طرفی به قول اون خواننده خوبمون دنبال “فن بوی بازی” هم نیستم. در کل اما از اونجا که فلسفه واکینگ دد رو زندگی می کنم حق خودم می دونم که چشمم رو روی ضعف های ظاهری سریال ببندم و عمیق تر لایه های زیرین سریال رو مورد کاوش قرار بدم. امیدوارم تا انتها با من همراه باشید و حس خودتون رو با من به اشتراک بگذارید.
**این مطلب حاوی ۱۰۰% اسپویل از اپیزود ۸۰۳ دنیای مردگان متحرک است**
.
.
.
.
حماقتِ خودخواهانه یا شجاعتِ شاهانه، مسئله این است! برداشت شما از لبخند های ایزاکیل چیه؟ آیا به نظرتون صرفا یک مانور شجاعانه برای تزریق روحیه ی سربازای مضطرب ش هستش؟ با جانفشانی میخواد لیاقت خودش رو در رهبری نشون بده؟ دنبال جلب کردن نظرِ Iron Lady گرایمز هاست؟ یا از روی بلاهت داره رفتار می کنه؟! کدومش؟ صرف نظر از فلسفه ی رفتار و برخورد ایزاکیل، همین که با این تعداد سرباز و در مقابل چنین سپاه تا دندان مسلحی به این راحتی رفتار کنی و لااقل ظاهر رو حفظ کنی خیلی خوبه. همه ما دیدیم که در کمپ “گیوِن” باز هم ایزاکیل از همه حتی مادرِ گرایمز ها حواس جمع تر بود و تونست زودتر از بقیه خطر اسلحه های M2 رو تشخیص بده، هر چند که جان افرادش رو در مبارزه های قبل و فتوحات پیش از این حفظ کرده بود اما این بار بدون استراتزی مشخص و در هوای غرور پا به میدون گذاشت و عرصه رو برای تیرانداز های ناجی حسابی فراهم کرد. به هر حال حتی اگر جونش رو از دست نده هیچوقت بخاطر این روز خودش رو نخواهد بخشید. تنها امید ما به گرایِ اون ناجیِ بخت برگشته از کمپِ گیون هستش که واقعیت ماجرا رو در ازای آزادیش به ریک گفت و در حالی که تسلیم شده بود توسط برادرِ کماندارِ بی تفاوتِ ما، کشته شد!
(پ.ن: تعبیر Iron Lady رو از کلیپ زیبای همکارم مژده وام گرفتم)
مورالس، فرشته ای که در لباس ناجی ها هویت خشن ریک رو به رخ اش کشید! هر چند که تیر کراسبوی دریل مهلت متحول شدن بهش نداد اما رسالت خودش رو که براش از آتلانتا تا عمارت “شِفرد” زنده مونده بود به نحو احسن به انجام رسوند. ریک حالا به خوبی میدونه که با سرعت نور داره به نگانی در جهان جدید تبدیل میشه و خانواده ش هم از گرایمز به ناجی در حال تغییر هویت هستن. فک می کنم نیازی نباشه به شلیک ناباورانه دریل به مورالس، بدقولی دریل در امان ندادن به اون ناجی، تصمیم و باور مورگان برای کشتن ناجی ها حتی به قیمت جون خودش یا عیسی، چهره ی مصمم تارا برای راه ندادن اسرا به “هیلتاپ” و دیالوگ های مردد مگی برای اجازه سکونت به اسرا و نهایتا عکاسی ریک از فجایعی که به وجود اومده، اشاره ای کنم. بله دوستان بپذیریم یا نه، گرایمز ها در خشونت بار ترین دوره زندگی قرار گرفتن، حالا جنگلِ آخرالزمانی یا تئوری انتخاب طبیعی داروین اونها رو مجبور به این تغییر کرده یا به قول عیسی مختارند به انتخاب درست، قصه ی دیگه ای هستش!
آرون شجاعت و ایثار رو به حد نهایت می رسونه و از جون شریک زندگی ش می گذره تا همچنان با خریدن وقت برای ریک و زمین گیر کردن ناجی های پشت عمارت، فرصت غافلگیری اونها رو توسط اسلحه هایی که هیچوقت پیدا نشدن برای ریک فراهم کنه. شاید بیشترین دلیل حسرت و ناراحتی اون بعد از اتمام حمله همین موضوع باشه! (پ.ن: نباید از تراژدی تلخی که آرون تجربه ش کرد به سادگی بگذریم، شاید ورود گریسی به زندگی اون و مگی در هیلتاپ رنگ جدیدی ببخشه!)
حمله ی واکرها در میانه راهِ رسیدن اسرا به هیلتاپ، باعث هدر رفتنِ تعداد زیادی از غنائم جنگی برای حفظ جونِ بی ارزشِ اسرای ناجی شد و یکی از دلایل اصلی ناراحتی مورگان و خالی کردن عصبانیتش بر سرِ عیسی هم شاید همین موضوع بوده باشه. اما مهمترین دیالوگ های این فصل رو داریم از زبان مورگان می شنویم، یادتونه آخرین مکالمه ی بین مورگان و ریچارد رو؟ همون کسی که باعث کشته شدنِ پسر بچه ای شد که تازه داشت از مورگان فنون رزم رو یاد می گرفت همون که کشته شدنش به دست اون ناجی که امروز جزء اسرای کمپ ساتلایت هستش، مورگان رو متحول کرد و خوی حیوانی و ماشین کشتار درونش رو بیدار کرد. دیالوگ های مورگان به عیسی که؛ ماها مثل همیم و می کشیم، دقیقا در راستای تئوری سقوطی هست که از ابتدای این فصل براتون بارها گفتم، این ایدئولوژی تمام گرایمز ها رو تسخیر کرده و این باور رو در اونها پرورش داده که راه و چاره ای جز کشتن ندارن. البته من بهش حق میدم! چرا که بعد از فرار گروه اول اسرای ناجی از دست قهرمانان ما، اونچه باعث تزلزل و موندن گروه دوم شد نه ترس شون از واکرها و امید به ترحم گرایمزها و نه وفاداری به عهدی بود که بعد تسلیم با فاتحان بستند، بلکه بخاطر ترس از اسلحه و شخصیت مورگان بود! این نشون میده که اینها حکم همون مارهای در آستین رو دارن که مترصد فرصتی برای ریختن زهرشون هستن. شاید اما هدشات مورگان، مبارزه تن به تنش با عیسی و فریاد های بلندش که اینها لایق زندگی نیستن باعث بشه ناجی ها حساب کار دستشون بیاد و عقب بنشینن، هر چند که من بعید می دونم، چرا که ذات اینها به مراتب از ذات گروه “گرگها” کثیف تره، یادتونه بعد از اینکه مورگان با کارول درگیر شد و به اون آلفا امان داد آخرش وفاداری ش رو دید اما اینها …!
قهرمان های ما در شِفرد مقاومت می کنن و باز هم تکنیک پلیسی ریک در اوج ضعف و تمام شدن مهمات به کمک میاد و باعث میشه آرون به موقع وارد عمارت بشه و کلک بقیه ناجی ها رو بکنه اما تلفاتِ آلکساندریایی ها در نهایت عایدی خاصی جز کشتن گروهی از ناجی ها برای گرایمزها نداره و همه چی به نبرد کمپ “گیون” منتهی میشه جایی که کینگ و کینگدام در مبارزه ای نابرابر در مقابل اسلحه های مرگبار ناجی ها بدون استراتژی مشخص، باید مقاومت کنند تا برادران ما برای کمک به اونها برسن…
جنگ هنوز تموم نشده و قسمت اصلی ماجرا هنوز باقیست، یادتون باشه که ماجرای گابریل و نگان در پناهگاه خیلی فراتر از شلوار مخصوصِ گَبی خواهد بود و کماکان از “جیدیس” و گروه لاش خورش و “هیث” خبری در دست نیست!!!
پیروز باشید
بحث و انتقادات
ایمان - پنج شنبه 25 آبان 1396
یه نقد عالی و کامل ???
فرزانه - جمعه 19 آبان 1396
سلام میخوام. درددل کنم روزیکه فیراومدگفتم. هرچی توواکینگ خودمون بوده رواینابرداشتن به بشکل دیگه ساختن گفتم عمرا بتونه باواکینگ رقابت کنه فصل۳اومد دیدم چه جالب فضای اخرزمانی وبه تصویرکشیده هم توشهرهم روستا هم جنگل اجتماعات باحال فضای دادوستد چیزایی که اگرم توواکینگ دیدیم کمرنگ دیدیم، قدرت تصویر طوریکه حق مطلب ادا میشه، ولی واکینگ ازبس توجنگل بوده داستان کندپیش میره که لازم نیست یه محیط تکراری ومیده بهمون که جلوه ویژه ضعیفی هم داره و جنگهای ضعیف دیالوگ ضعیفتر. که اگه عقبه واکینگ ونداشت باورکنیدهیچکدوم دنبالش نمیکردیم ازوقتی نقشهای اصلیمون وکشتن نتونستن جایگزین مناسبی بیارن نمیدونم چراهرچی زورمیزنم نمیتونم بااین فصل ارتباط بگیرم فقط امیدوارم توقسمتهای بعدی به اصل خودش برگرده چراکه حیفه این شاهکارamc با شکست تموم شه ایشالا تواوج وبارکوردعالی تموم شه نمیدونم چه بلایی سراول سریال من اومده خیلی ناراحتم
بهار - جمعه 19 آبان 1396
هان راسی اینم بگم که مرسی از سایت خوبتون که من هر دفه بی دغدغه میام واسه خودم یه اپیزود کامل و زیرنویس و همه چی دانلود میکنم میرم
و دستتون درد نکنه که چند ساله این فضا رو ساختین که بتونیم توش حرف بزنیم و نظرات رو بشنویم
همگی موفق باشید
بهار - جمعه 19 آبان 1396
وای من الان دارم فصل ۳ فیر رو میبینم چون تابستون وقت نکردم
و چه قدرررر بهتر از واکیگ دده!!!!
من فصل ۲ رو که میدیدم خوشم میومد ولی همیشه میگفتم خوبه ولی به پای واکینگ دد نمیرسه
الان نمیفهمم فصل ۳ انقد وب شده یا واکینگ دد انقد بد شده یا هر دو واقعا نمیدونم اما قسمت ۴ فصل ۳ که الان دیدم خیلی خوب بود
یه سناریوی کامل و قوی
اصا میتونست این قسمت یه قسمت از سریال بلک میرور باشه واسه خودش انقد جامع و کامل بود
توی یه قسمت هرچی نیاز داشتیم رو از دنیل دیدیم اون وقت واکینگ دد ۲ فصله داره به خیال خودش تاب میده ما رو بین تغییر رفتار کاراکتر ها!!
به طور مثال میگم دیگه یه بار قشنگه ما ببینیم مورگان بد میشه یهو و عوض میشه حالا دفه دومشم میشه قبول کرد که اوکی یهو متحول میشه و خوب میشه ولی دیگه دفه سوم بد شدن و لابد بعدم تحت رفتار جیزز باز خوب شدن که مسخره بازیه مگه؟؟؟؟
نمیگم امکان نداره و غیر طبیعیه و ایناها نه آره خب ممکنه اما جذابیت نداره دیگه
جذابیت رو اون لحظه ای داشت که از یه نگاه کرول ما تا ته قسمت رو میرفتیم که قراره چه شخصیتی ازش ببینیم نه که یکی مث ازکیل هی بخواد دیالوگ بگه هییییی دیالوگ بگه تا ما شخصیت و هدفشو بشناسیم مثلا
علی - جمعه 19 آبان 1396
بهار عزیز ، من یه نکته رو که شما و دیگران بهش اشاره کردید رو بهتره یه توضیحکی بدم ، در حد درک و فهم خودم…
این که جنگ مورگان با خودش بر سر کشتن یا نکشتن تکراری شده ، مسئله قابل بحثیه…جدا از این که این مسئله یجورایی عصارۀ معنایی سریال هست ، من فکر میکنم که با دفعه قبلی فرق داره…
مورگان بخاطر از دست دادن خونوادش دیوونه شد ، به حدی که به هیچ کس رحم نمیکرد و درجا میکشتشون…بعد یه منجی مثل ایستمن اومد و اونو آدمش کرد و بهش یاد داد لذتی که در بخشش هست ، در کشتن نیست…
مورگان برای به عمل در آوردن افکار جدیدش – که مبنی بر نکشتن هست ، به هر قیمتی – دید دچار مشکل میشه ، یعنی این ظرز تفکر یه جا جواب میده ولی جای دیگه جواب نمیده ! مثلاً جایی که وولف آلفا رو نکشت و نتیجۀ نسبتاً مثبتشو دید ، و جایی که مجبور شد اون ناجی رو بکشه برای نجات کارول…
مشکلی که مورگان الان داره ، یکم متفاوته…اون قبول کرده که تا جایی که میتونه ، نباید بکشه ، اما اگه مجبور شد میکشه و خوب هم میکشه ! اما مشکل الان مورگان ، مشکل ((هیولا)) بودنه…اون قبول کرده که باید ناجیا رو بکشه ، اما شخصیتش نمیتونه قبول کنه که اونارو قتل عام کنه ! در بحث عیسی با مورگان ، مورگان اعصابش خرده که ((ما با اون هیولاها هیچ فرقی نداریم)) ، دعوایش با عیسی رو هم میذاریم پای نبرد درونی با خودش ، نه این که صرفاً با عیسی مخالفه…آخرشم میگه من نمیتونم جزوی از این قضیه باشم ( چون اگه بخوام بکشم ، هیولاوار میکشم و تحمل اینو ندارم)…
امیدوارم خوب و قانع کننده توضیح داده باشم ، ممنون از صبر و تحملتون.
اگه نقد یا نظری دارید ، بفرمایید…
بهار - شنبه 20 آبان 1396
راستش من خیلی بحثی رو تغییر اخلاق مورگان ندارم
خودمم گفتم میتونه اتفاق بیوفته بله میتونه یکی انقدر شکننده شده باشه که هی بکشه هی نکشه اما نشون دادن این مساله خیلی مهمه
من تغییر شخصیت مورگان رو توی فصل ۶ خیلی دوست داشتم برعکس خیلیای دیگه که هی میگفتن اه چرا این جوری شده و اینا فیلم برای من قانع کننده و جالب بود ولی الان فیلم نمیتونه دیگه منو اون قدر متقاعد بکنه!! چون بد داره نشون میده این تغییر روحیات رو
من تا یه جایی کاملا با مورگان همراه شده بودم چه وقتی میکشت چه وقتی نمیکشت اما الان گمش کردم دیگه
الان نمیتونم بگم فرا چی یمشه پس فردا چی میشه!! به نظر من ضعف کارگردانی این بلا رو سر ریک و خیلیییی دیگه از شخصیتا آورد
این بلا رو سر نگان آورد ( نگان برا من یه شخصیت لوس بی مزه اغراق شدس ) من هنوزم معتقدم فرماندار خیلییییی شخصیت پردازی بهتری و بازی بهتری از نگان داشت
ریک شخصیت لوسی پیدا کرده، کرول خیلییییی تو خطره که این بلا سر کارکترش بیاد ولی همراه ازکیل لبخند میزد
مگی اصا شخصیت فصلای قبلو نداره و اصا رفتار و حرفاش منو یاد این آخوندای توی فیلما میندازه که مثلا میرن جبهه اصا یه حالیهههه
بدتر همه میشووووون ، تمام صلابت و خوی وحشی میشون رو ازش گرفت توی فصل هفت و یه زن خونه دار همسر ریک که فقط دلداری بلده بده به جاش تحویلمون داد، میشون میخواد حرف میزنه میخوام بالا بیارم!!
درل جون سالم به در برده از این ترور شخصیتی به نظر من
بازم میگم من نمیگم امکان نداره و مثلا مسخرس و اینا نه امکان داره اما جذاب نیست دیگه لوس و تکراری و قابل پیش بینیه
لیلا - پنج شنبه 18 آبان 1396
به نظر من سریال داره خوب پیش میره. بجز بعضی جاها که یکم ناشیانه درگیر میشن.باید بگم اینقدری که تو فصلی که فرماندار وجود داشت برام کسل کننده بود تو فصل هفت اصلا نبود.هر سریالی ضعفهای خودشو داره. تو فصل اول دوتا اپیزود از واکرها بود که رفتارشون با منطق جور در نمیومد ولی بیننده خیلی راحت ازشون گذشت کرد وحتی اسمی ازشون نبرد. یکی همون دختر بچه ای واکری بود که ریک تو پمپ بنزین میبینتش. واکر قبل اینکه ریک رو ببینه خممیشه و عروسکشو بر میداره.و وقتی متوجه ریک میشه اول بهش خیره میشه بعد حمله میکنه. و اپیزود بعدی اونجایی بود که ریک و گروهش تو فروشگاه بودن و واکرها به در شیشه حمله ور شده بودن تا طعمه هاشون رو به چنگ بیارن. یکی از واکرها داشت با سنگ میزد به در شیشه ایی. ولی کسی متوجه نشد. با مرور زمان بیننده ها سطح توقعاتشون رفت بالا و اتفاقات خیلی واقعیتری از اون دنیای تخیلی و فانتزی دارن . و در آخر باید بگم این سایت محشره من از همون اول که این سایت راه اندازی شد بودم و تا آخر خواهم بود. همه ی مدیران این سایت عالی هستن و من با خوندن نقدهاشون واقعا لذت میبرم. خسته نباشید و تشکر
بهار - شنبه 20 آبان 1396
اتفاقا فن ها به تمام این چیزایی که گفتید اشاره کردن قبلا و من بهش در خونه باز کردن زن مورگان رو هم اضافه میکنم
این ایرادا گرفته شده و سازندگان سریال هم گفتن که سوتی بوده اینا و تموم شده رفته و دیگه اوکیه برامون
نه که کسی ندیده باشه و نگفته باشه
harddays - پنج شنبه 18 آبان 1396
خداییش متاسفم و ناراحت، انشالله ک ب روند گذشته خودش برگرده سریال، عوامل سریال خیلی دچار غرور شدن، وقتی قسمت دوم و سوم فصل هشت رو دیدم احساس فیک بودن بهم داد، نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم، انگار همه چی مصنوعی بود، نه من نگاه میکنم سریالو و اگرم نگاه نکنم بازم ب خودم مربوط میشه، اما خب با غم و اندوه چشم انتظار قسمت بعد میشینم، ب امید اینکه سازندگان سریال ازین احساس اینکه خیلی خوبن بیان بیرون و در تلاش باشن برای پیشرفت و نه پسرفت، خداروشکر میکنم ک هیچ وقت در هیچ زمینه ای سنگ هیچی رو به سینه نکوبیدم و اینکه هیچی دیگه، خیلی ناراحتم خیلی،خیلی بیشتر از هرکسی، این سریال باعث میشد من از خودم رها بشم اما حالا این هم شد برام غمی روی غم هام
محسن - چهارشنبه 17 آبان 1396
من که میگم اینا همون موقع فیلمبرداری تصمیم میگیرن چی بسازن و دیالوگ بگن
واقعا مسخره شده.
یکی به من بگه چرا نگان و نکشتن؟
یکی به من بگه چرا ازیگی در یک شعاع ۱۰ متری راه میرن ؟
یکی به من بگه چی از نگان محافظت میکنه که همه با تفنگ نمیتونن بکشنش از ۱ متری؟
یکی به من بگه شکم ببر چه طور سیر میشه توی این موقعیت سخت؟
یکی بگه این همه فشنگ و چرا الکی به حدر میدن وقتی انقدر مهمه ؟
یکی بگه این دور باطل یکی میخواد بکشه اون نمیزاره و وقت کشی های مث اون فصل اولیه کی بود اومد و مرد سریع.این دور باطل کی تموم میشه؟
یکی بگه این حماقت های مثل بخشش گریگور و در ۲ قسمت پشت هم تا کی هست؟و توجیحش چیه؟
یکی بگه این فضای بسته و محدود کجاش شبیه اخر زمانه؟؟
خسته شدید از جنگل و درخت.
دلمون تنگ شده واسه شهرهای متروکی که هر خونه ایی و فروشگاهای داغونش یه حای به ادم میده.کنکاش توشون و ماشینهای خراب و ….
بزرگیه دنیا فراموش شده چون قطره قطره ببهتون خروندن و هیچکی هم سراغش رو نمیگیره
Amir - چهارشنبه 17 آبان 1396
سلام .میخاستم تشکر کنم از شما و زحماتتون .واقعا لذت میبرم از تحلیلاتون خیلی زیباست ومارو به حمایت از شما بیشتر ترغیب میکنه .بازم ممنونم از شما و همکاراتون
Saeid - چهارشنبه 17 آبان 1396
دوستان درست که ۸فصل با دنیای مردگان همراه بودیم وباید درک درستی ازحرکات قهرمانامون داشته باشیم ولی مشکل من به داستان برنمیگرده داستان یه داستان جذاب ومهیج و نویسنده به درستی کارش ومیکنه مشکل من طریقه به تصویرکشیدن داستانه جاهایی که بایدآب وتاب بدن و براحتی ازش میگذرن ولی جاهایی که لازم نیس ومسه صحنه التماس گریگوری خائن و براش چنددقیقه زمان میکشن.ازفضای مردگان متحرک دور شده سریال بقوله دوستمون میگه ۸سال که بامرده ها سروکاردارن ودیگه براشون حکم پشمک وداره نه عزیز دل این پشمکان که باید به این دنیا آب وتاب بدن اگه قرارباشه زامبی وبراحتی ازکنارش عبورکنیم یعنی بامفهوم وشناسنامه داستان که دنیای مردگانه تضادداریم.اگه قراربه جنگ بین بازمانده هاس که هست باید جوری به روایت تصویردربیاد که ارزش زامبی کم نشه این داستان برپایه ترس ودلهره بناشده که باعثش زامبی یاواکران .کارگردان خیلی بی توجه به این اعجازداستان داره به بدترین شکل ازشون استفاده میکنه نه گریم خوبی دارن زامبی ها نه نقششون وطبیعی بازی میکنن به خوردنشون توجه کنیدمخصوصا تواون صحنه هایی که ضرب آهنگ فیلم کندمیشه واقعا این زامبی ها کجا و اون زامبی های قسمت اول که باسرعت حرکت میکردن وازنفس مینداختنت کجا یابرای عبورازشیشه ازسنگ کمک میگرفتن واون گریم عالیشون کجا اون صحنه ای که تو فصل اول اسب ریک وخوردن یا اون زامبیای چسبیده به زمین توفصل ۵نجات بث .به عبارتی اگه سریال داره روبه زوال میره بخاطر همین سطحی نگریش به زامبیه .این داستان زامبی محوره و کلی ازبیننده هاش بخاطر ترکیب ۳ژانرترس اکشن ودرام عاشقش شدن حالا ژانر ترس ازسریال رفته ودیگه اون تیزر شروع معنا نداره. خبری از قتلهای فجیع نیس خبری ازدرگیری با زامبی نیس واین یعنی سریالی جدید نه واکینگ من عاشق واکینگم واگه دوتاایراد گرفتم همزمان حسناشم بیان شد.داستان واکینگ باید برگرده به اصلش وژانر ترس و برگردونه وگرنه یهو میبینی روزی آمار نشون میده ومیگه سریالی که هفده میلیون بیننده داشت داره عین فیر واکینگ بادومیلیون بیننده رقابت میکنه. من عشقم واکینگه بخاطرهمین دوست ندارم شکست شو ببینم. سریال باید برگرده به اصل خودش وژانر ترس براش الزامیه.ایشالا دوستان نیان فحشم بدن ولی این واکینگ من وارضانمیکنه من واکینگ و تواوج دوس دارم کاش بجاشونزده قسمت بکننش ده قسمت که برای هرقسمت هزینه بیشتری بشه و دلنشین تر بشه. بقول بعضیامون آب بستن بهش که امیدوارم ازفصل بعد اینجوری نباشه و این یکی دوفصل آخر (فصل۹و۱۰)اینطورنباشه.پرچم واکینگ بالاس هنوزم?
علی(قدیم) - چهارشنبه 17 آبان 1396
سلام و مخلص همه رفقا. نقدا عالی بود هم نقد Pezhvak هم سایر نقدا مثل محمد و اشکان به نظر من منصفانه بود و ادم لذت میبره نگاه منطقی یه طرفدار سریال رو میخونه . ولی دیگه خیلی حرفی برای گفتن نمیمونه :). من سعی میکنم برای این که تکراری ننویسم متفاوت تر و کلی تر و از دریچه ای دیگه نظرم رو بگم که تکراری نباشه.
فصل ۸ هنوزم متاثر از فصل هفت ناراضی زیاد داره ولی من از روندش خیلییییی بیشتر از فصل هفت راضی هستم. فصل هفت ضرری که به سریال زد واتساپ و تلگرام به مخابرات نزدند :)
اینکه بعضی دوستان مدام بهشون برمیخوره که چرا فلانی نقد کرد که همون فن بوی بازی خیلی رو اعصابه و دیگه اسم بحث و تبادل نظر رو نمیشه روی تاپیک گذاشت و به جاش باید گفت تعریف و تمجید از سریال تا اون سری از دوستان راضی بشن. ولی باید منصف هم باشیم و میدونیم همه سریالا و فیلما حتی بهترین هاشونم عیب و ایرادات زیادی دارند. بعضی اوقات این عیب و ایرادات به چشم نمیان و بعضی اوقات اونقدر تو چشمن که باعث میشه طرف دیگه ادامه نده. لازم به بحث تخصصی هم نیست و اوردن دلیل و برهان زیاد چون اونقدر دوستان دلیل اوردن و … که گفتن مجدد تکرار مکررات میشه. نشانه این امر اینه که از دیدن سریال چقدر لذت میبری. برای شخص من این لذت در فصل ۸ خیلییی بیشتر از فصل ۷ هستش ولی مطمعنا حتی فن بوی طرین طرفدار نمیتونه حداقل تو دلش اقرار کنه که به همون اندازه ای لذت میبره که از فصلای اولیه لذت میبره و این مساله چیزی فراتر از مشکلات سریال و نقدهایی هستش که بهش وارد میشه. مهمترین مساله ای که سریال باهاش مواجه شده تکرار هست… چیزی که همه چیز رو عادی میکنه، خشم، ترس،وحشت،جذابیت،زیبایی و … . دقت کنین یه فیلم سر بریدن ادم رو بار اول که ببینین وحشت میکنین(البته توصیه نمیکنم ولی دارم فقط مثال میزنم) بار دوم و سوم و چهارم تکرار کنین و ادامه بدین تا جایی میرسین که عادی عادی میشه براتون و هیچ احساس ندارین نسبت بهش. راجبه بقیه مسایل هم همینه.
یه سریال بعد از چند فصل موضوعش و ژانرش و کاراکترهاش و گره های داستانیش تکراری میشه و نویسنده مگه چقدر قدرت مانور داره که تازگی ایجاد کنه؟ دوستان عزیز شاید اولین فیلمایی که راجبه زامبی یا چیزی شبیهش اومد و خیلی هیجان انگیز بود براتون الان نگاهش کنین حالتون بهم بخوره (اولین فیلما مثل فیلم DOOM یا رزیدنت اویل). اون هیجان اولیه بخاطر جدید بودن موضوع بوده. متاسفانه هیچ وقت نمیتونید به همون لذتی که فصول اول داشت و تازگی ماجرا دست پیدا کنید. البته این سریال اشتباهات زیادی هم مرتکب شده که این امر رو تشدید میکنه ولی قبول کنین وقتی عنصر اصلی یعنی “تازگی و جدید بودن” توسط دشمنش یعنی “تکرار” زمین گیر میشه اون موقع هستش که دیگه از سریال کمتر لذت میبرین و وقتی لذت کمتر بشه ایرادها شدت میگیره حتی ایرادهایی که قبلا هم وجود داشته ولی از وجودشون ناراحت نبودیم. دوستان عزیز فصل ۸ خیلیی بهتر از فصل ۷ هستش از نظر متن و … ولی نمیتونید انتظار هیجان اولیه رو داشته باشید.
ایراداتی که این قسمت از نظر من داشتن این بود که اگر اصول نظامی در نفوذ در جنگل توسط پادشاه و گروهش انجام میشد سریال واقعی تر میشد مثلا استفاده از استتار و حرکت های زیگزاگی و پخش افراد فرستادن پیشرو جلوتر گروه برای جلوگیری از غافلگیر شدن و اینکه تو خط و عمودی راه رفتن مسلما این گروه رو در معرض شلیک دشمن و تلفات سنگین میکنه یا اینکه تو محوطه باز و بدون سر پناه ایستادن افراد در حالی که هنوز از پاک شدن منطقه مطمعن نیستند جالب نیست و وقتی این نکات ریز رعایت نمیشه اون حس خطر از بازیگر به بیننده منتقل نمیشه و باعث میشه صحنه ها بی روح بشن. دقت کنین همین جزئیات هستش که تفاوت ها رو ایجاد میکنه اشکان خان تو کامنتش گفت این سناریو نیستش که بیان کننده خوبی سریال هستش بلکه چگونگی اجرای سناریو هستش و قبلا هم صحبتش شده و نیاز به اثباتم نداره.
ریزه کاری های صحنه و واکنش ها در اجرای سناریو باعث میشه بیشتر از نظر حسی با سریال همراه بشیم و جذاب تر بشه.
در کل خیلی بهتر از فصل هفت ولی میتونه هنوز هم خیلی بهتر باشه.
حالا احساسم رو نسبت به بخش های مختلف میگم و این بخش جزو نقد سریال نیست و صرفا نظر شخصیه:
قسمت التماس جلو در در مقابل مگی که کمی طنز داشت رو با بخشای خونین سریال به نظرم جور در نمیومد و برای من جالب نبود و کاش یجای دیگه یطور دیگه اجرا مییشد. قسمت رابطه عاطفی همجنس بازای سریال به من نمیچسبه. قسمت تعارضات ذهنی مورگان و ریک برام جالبه و قابل باور و اینکه هم حق داره و هم حق نداره و این درهم امیختگی برای من خوبه ولی دیگه نویسنده نباید عن قضیه رو در بیاره تو قسمتای بعدی وتا اینجاش به نظر من خیلی خوب بوده ولی موندن بیشتر روش به این روش خطرناکه برای متن و باید به روش های دیگه بهش بپردازه مثلا بدقولی ریک توسط کماندار جالب بود تا همین جاش ولی نباید هی تکرار وتکرار کنن چون حسش از بین میره و مخاطب پیام رو گرفته تا اینجا. تو لحظه ای که ۴ نفر پریدن رو پادشاه کاشکی به جای اونا همون خپل تبر به دستمون میپرید رو پادشاه و … وقتی بلند میشد کله له شده پادشاه خیلی جالب میشد به نظرم…:)
علی - چهارشنبه 17 آبان 1396
خیلی هم عالی….نقد شما و سایر دوستان خوب و منطقی هست و من لذت می برم.
فقط یه مسئله ای ، همه میگن افراد ریک و ازیکیل تاکتیک نظامی رو رعایت نمیکنن ، سوالی که پیش میاد اینه که ((مگه باید رعایت کنن))؟؟!!
شاید سوالم در نگاه اول مسخره به نظر بیاد ، پس بذارید یه کم توضیح بدم…جامعۀ کینگدام+هیلتاپ+الکساندریا صرفاً از افرادی تشکیل شدن که به معنی واقعی کلمه ((غیر نظامی)) هستن ، مردم کاملن عادی که به علت یه سری شرایط مجبور شدن تفنگ دستشون بگیرن ! شاید تنها توانایی نظامی خاصی که داشته باشن ، شلیک نسبتاً دقیق و هدف گرفتن سر زامبیا و ناجیاست ! بهشون حق بدید که از تکنیک های استتار و پیشروی در جنگل و غافلگیری و …ازین چیزای خاص نظامی بلد نباشن !
به نظر من که به عنوان مردمان عادی خیلی هم خوب عمل کردن توی جنگ ، اونم یه جنگ نابرابر ! هم تلفات زیادی وارد کردن به ناجیا ، هم به اندازه کافی غافلگیرشون کردن…
بازم ممنون از نقد ها و صحبت های دوستان.
Pezhvak - چهارشنبه 17 آبان 1396
علی عزیز ممنون که نظرت رو منصفانه و منطقی گفتی
علی - چهارشنبه 17 آبان 1396
آدم به معنی واقعی ((حق آب و گل)) پی میبره اینجا…
متن من تأیید نشده هنوز ولی متن Pezhvak عزیز ، ماشالا درجا بصورت پیشفرض تأیید میشه ! D:
شوخی کردم ، ممنون بابت زحمتی که میکشید.
علی(قدیم) - جمعه 19 آبان 1396
ممنون از علی و Pezhvak
من بازم معتقدم باید اصول نظامی رو رعایت کنند. چون قبلا مقداری اموزش مقدماتی دیدند قبل از جنگ. در ضمن کارول هم کنارشونه و وقتی اشتباه فاحش میکنند باید بگه. اینطور راه رفتن در جنگل خیلی ضایع هستش و حس خطر رو از بین میبره به نظر من. حتی در پایگاه های قبلی هم که گروه پادشاه میبرد دقیقا نمیفهمیدیم چی شده که تونستن دشمن رو غافلگیر کنند چون شاید توان منطقی طراحی حمله در عوامل این سریال ضعیفه و جای تعجب داره و دقیقا نمیدونیم خط دوم گروه پادشاه چطوری کمین کرده در مقابل خط دشمنی که نمیدونه کجاست و قراره از کجا بیاد و بعد میتونه راحت غافلگیرش کنه. دوستان دقت کنید اختصار در فیلم یا سریال با سر هم کردن نتایج و نشون دادن موفقیت بدون ذکر قشنگ دلیل فرق داره و سرهم بندی تو متن ضعف محسوب میشه. جاهایی باید برای روند داستانی زود رد شد ولی نه همه جا.
علاوه بر اون فرض رو بر این هم بذاریم که هیچ دانش نظامی ندارند و کارول هم هیچکاره باشه خودشون عقل دارند که دیگه. مثلا شما دوست عزیز اگه جای اونا بودید و قرار بود همچین کاری کنید ایا صاف صاف راه میرفتید و لبخند میزدید یا حداقل کمی خمیده و زیگزاگی و تو دسته پراکنده راه میرفتید و سعی میکردید پشت درختا و تپه ها قایم بشید و جلو رو ببینید و بعد دوباره حرکت کنید و بعضی جاهاشو سینه خیز برید و بعضی جاهاشو استتار کنید. مگه اینکه فرض کنیم کل اعضای گروه علاوه بر نظامی نبودن کند ذهن هم باشند که فرض جالبی نیست. برنامه ریزی حمله کارول رو وقتی تو گروه زامبیا پنهان شده بود رو که یادتون هست، مگه میشه اونجا طرف استراتژی داشته باشه و اینجا اینطور بی تفاوت! امیدوارم مسوولان سریال اینده به نکات ریز بیشتر توجه کنند که تفاوت رو این نکات ایجاد میکنه.
سمیرا - چهارشنبه 17 آبان 1396
من قسمت سوم فصل هشتم رو از این سایت دانلود کردم و دیدم. ممنون که همه قسمت ها رو قرار میدین ?
فقط دو تا نکته:
۱- آخر سریال بعد تیر خوردن افراد دیگه تیتراژ پایانی نداشت و یهویی تموم شد. این قسمت همینجوری تموم میشه یا فایل آخرش دو سه دقیقه نداره؟
۲- من فکر میکنم این وضعیت جنگ و آدم کشی در قالب هر سریال دیگری که ارتباطی به آخر الزمان و زامبی و … هم نداره میتونه مطرح بشه و واقعا سردرگم هستم چرا سریال داره اینطوری پیش میره !!
کاش نویسندگان این مسیر رو پیش نمیبردند
کاش مسیر سریال روی زامبی و جنگ های محدود و درمان بیماری و نبرد با طبیعت و بازگشت دوباره اختصاص داشت که متفاوت از سایر فیلم ها و سریال های اکشن اینجوری بود
من بعید میدونم دیگه این سریال رو مثل فصل های اول تا پنجم دوست داشته باشم
ولی همچنان نگاه میکنم چون فقط کنجکاوم ببینم آخر این سریال بعد هفت سال چی میشه ?
Pezhvak - چهارشنبه 17 آبان 1396
ممنونم از اینکه دیدگاه ثبت کردی
بله سریال همونجا تموم میشه
cnakb - سه شنبه 16 آبان 1396
عالی .!.
Mohammad_8969 - سه شنبه 16 آبان 1396
من فکر میکنم فصل ۷ زد کار رو خراب کرد انقدر قسمت های مسخره و پر از ایراد ساختن که بیننده فقط دنبال ایراد گرفتن هست اونایی که آرشیو سریال رو دارن برن فصول قبلی رو ببینن مطمعنن با این دیدی که الان به سریال دارن کلی نکات منفی میبینن. نکات منفی همیشه بوده تو هر قسمتی هست تو هر سریالی هست (حتی گات) مهم ذهنیتی هست که بیننده به سریال داره. تو گات قسمتی که رفتن یه واکر از شمال بیارن رو در نظر بگیرید مقدار زمانی که کندری رفت و خبر داد و دنریس اومد چقد شد؟اکر همچین اتفاقی تو والکینگ دد بیوفته امتیازش میشه۷ ولی ایا اون قسمت گات امتیاز خیلی پایینی گرفت؟
عوامل با فصل ۷ گند زدن به سریال که هنوز ترکش هاش ادامه داره
نظرم در مورد این قسمت رو هم بخوام بگم در کل خوب بود مخصوصا دیالوگ های بین ریک و مورالس که خیلی دوست داشتم حالا حالاها تو سریال بمونه ولی درل نذاشت. درلی که بنظرم این کشتار رو فقط برای انتقام مرگ گلن و اون بار گناهی که بابت مرگ گلن روی دوشش حس میکنه انجام میده تنها نکته منفی یا چیزی که رو مخ هست این بحث بخشیدن یا نبخشیدن هست که هر فصل یکی دچار خود درگیری میشه و نتیجه خاصی هم نداره متاسفانه، مورگان اول ادم میکشه بعد به این نتیجه میرسه که زندکی همه ارزش داره پس هیچ رقمه ادم نمیکشه بعد به یکباره برای نجات کارول ادم میکشه حالا هم که به یه ماشین کشتار تبدیل شده یا کارول به یک ادمکش حرفه ای تبدیل میشه بعد یکباره از کشتن بدش میاد و دیگه ادم نمیکشه و از گروه جدا میشه به یک باره دوباره نظرش عوض میشه و میشه همون کارولی که ماضره بکشه تا دوستاش در امان باشن الانم نوبت عیسی هست که بره رو مخ و مطمعنم در اینده همین عیسی میشه ماشین کشتار جدید سریال بنظرم این بحث رو یه بار جمع کنن بهتره تا اینکه هر فصل یکی برای یه موضوع تکراری بره رو مخ یا بکشین یا نکشین یه روز کشتن یه روز نکشتن جالب نیست
در پایان هم خسته نباشید به نویسنده عزیز بابت نوشته زیباش
Fardin - سه شنبه 16 آبان 1396
به نظر من فقط دیالوگ های مورالس و ریک قشنگ بود تو این قسمت که تاثیرش رو روی ریک گذاشت و رفت
من الان دارم دوباره از فصل یک سریال رو نگا میکنم. واقعا تفاوت اون فصول با الان واضحه. یکی از دلایلش به نظرم کمرنگ شدن نقش زامبی هاست
سریال درمورد زامبی هاست. به نظرم اگه به همون نجات از دست زامبی ها، پیدا کردن پناهگاه های جدید، رفتن دنبال پیدا کردن راه حل این بیماری و… میرفتن خیلی قشنگ تر بود. الان بیشتر شده یه سریال اکشن (که صحنه های جنگیش خیلی تخیلیه. مثلا اونجا که ریک و دریل کنار آسانسور بودن و همه جا رو دود کپسول گرفت، اون همه تیر زده شد، چرا فقط به ناجی ها خورد. تیر ها میفهمن به کی بخورن به کی نخورن؟!) که یه مشت زامبی هم اون اطراف برای خودشون میچرخن. توی فصول قبل یه تیر شلیک نمیکردن که زامبی ها نیان، حالا همینطور خشاب روی دیوار خالی میکنن! بعد یه چی دیگه که ذهنم رو درگیر کرده اینه که چرا نمیرن تو شهرها؟! چرا همش تو جنگلن؟! خو یه ساختمون محکم مثل زندان پیدا کنن و به آرومی زندگی کنن. چرا همش وسط جنگل و دور خودشون حصار میکشن؟! اصلا چرا دیالوگ ها اینقدر کم شده. چرا ما باید به زور دو تا کلمه از دریل و مگی بشنویم؟!
ببخشید طولانی شد. من ۸ ساله دارم سریال رو دنبال میکنم و چند بار هم از اول دیدمش و طرفدار چند آتیشه هستم ولی واقعا یه سری مسائل رو مخه
Pezhvak - سه شنبه 16 آبان 1396
فردین عزیز ممنونم از ابراز نظرت
اصلا قصدم جواب دادن به انتقادات شما نیست فقط دارم نظرم رو می نویسم
ببینید الان که در کشورهای مختلف خاورمیانه جنگه، مردمی که چند ساله در قحطی و جنگ به سر می برن دیگه گلوله و تفنگ و دشمن و مرگ رو پذیرفتن و جزئی از زندگی شون شده، حالا با این باور که بخوان یا نخوان شرایط همینه دارن زندگی میکنن. فکر می کنی مثلا در آفریقا یا افغانستان و عراق دیگه بازار نیس، عروسی برگذار نمی شه، روزمرگی وجود نداره؟ داره اما با تعریف خودشون. ما باید بپذیریم که نزدیک به ۴ سال از شیوع گذشته و دنیا در ورطه نابودی قرار گرفته، با کشته شدن چند نفر از اعضاء خانواده خصوصا از فصل چهارم و ورود فرماندار به بعد، ریک بهتر از همه متوجه شد که برای بقا باید جنگید-بله از اون رو زتا الان خیلی اتفاقا افتاده و ایدئولوژی ریک رو تحت تاثیر قرار داده اما چون بقا داره روز به روز سخت تر و پر هزینه تر میشه هر کس نتونه خودش رو منطبق کنه حذف خواهد شد، میخواد شِینِ سرکش باشه، لوریِ مهربان باشه، آندریایِ رو اعصاب باشه، تایریسِ جسور باشه، نیکلاسِ ترسو باشه یا حتی گلنِ قهرمان. همه اینها در مرگ شون تقصیری نداشتن بلکه در موقعیت اشتباهی قرار گرفتن. ریک بهتر از همه ما اینو می دونه. بعدشم چقدر تعقیب و گریز با زامبی ها و تلاش برای یافتن سرپناه؟ مگه همین گروه که برای زندگی به زندان رفت قصدِ جهان گشایی داشت؟ نداشت اما شرایط و انحصار طلبی های بی حد و حصر فرماندار گروه رو به واکنش وادار کرد هزینه ش رو هم تی داگ و لوری پرداختن(البته غیر مستقیم)
من فکر میکنم بعد از مشخص شدن دروغ یوجین کورسوی امید گروه از بین رفت و بعد از مرگ آبراهام و گلن، تحقیر های مکرر ریک و الکساندریا ریک رو وادار به واکنش کرد. شما به جای گروه باشی تو این بلبشویی که وجود داره تهدیدی مثل نگان رو دست کم میگیری و میری دنبال درمان؟! به فرض محال که درمانی باشه اصلا شما ابزار پیدا کردنش رو داری؟ داشته باشی، وقتی هیچ تصوری از دنیای بزرگ اطرافت نداری، مطمئنی ارتشی وجود نداره که اگه داشت تو این ۴ سال ردی ازشون پیدا می شد، دولتی وجود نداره و بی قانونی حاکمه و از همه مهمتر می تونی با درگیری حق خودت رو که همون حفظ بقا هست داشته باشی آیا دنبال درمان میری؟! اصلا درمان رو پیدا کردی ابزار اشاعه ش رو داری؟ مگه رزیدنت اویل یا WWZ(جنگ جهانی زامبی)؟!
پیشنهاد می کنم دوباره ورود ریک به آلکساندریا و دیالوگ های اون قبل از ورود و طی مصاحبه رییس آلکساندریا رو ببینی. ریک و از اون بیشتر گریمزها خسته شده بودن از فرار و دنبال آرامش بودن. مگه همین ریک لباس افسری نپوشید و خواست متمدنانه رفتار کنه؟ همه دنبال آرامش بودن و به قول شما زندگی در یک جای امن. اما بعد از ورود گرگ ها و بعدش ارتش واکرها و نهایتا ناجی ها، ریک فهمید که مسیر اشتباهی می رفته.
برگردم به همون مثال کشورهای درگیر جنگ، اونجا سربازای دشمن و اینجا واکر ها پایه ثابت زندگی مردم هستن، گرایمزها اونها رو به عنوان اجزای کثیف این زندگی پذیرفتن، شما ببین خلاف دفعات قبل، اینبار حتی آرون دنبال اریکِ تبدیل شده نمی ره که خلاصش کنه، چرا؟ چون پذیرفته این واکر دیگه اریک نیست. گروه بعد از ۴ سال زندگی متوجه شدن که واکرها اگر درست رفتار کنی اصلا تهدید به حساب نمیان. دوست من شما ۸ ساله داری با سریال زندگی میکنی، سوال من اینه اگر خودت چنین شرایطی رو تجربه می کردی آیا بالاخره راهی برای مصون موندن در مقابل واکرها پیدا نمی کردی؟ به فصل چهارم و سقوط وودبری نگاه کن، فرماندار تشنه و گرسنه فقط با جا خالی دادن جلوی واکرها خودش رو حفظ میکنه، گابریل بعد از سقوط کلیسا دیگه از واکرها نمی ترسه و حتی یوجین هم برای در امون موندن ازشون از فکرش استفاده میکنه و به راحتی داره کنارشون زندگی میکنه. الان تهدید اصلی موجوداتی هستن که نه از روی غریزه بلکه شعور دارن آدم می کشن و نه برای سیر شدن بلکه برای قدرت حاضرن هر کاری بکنن.
در مورد تعدد سلاح ها و تسلیحات در این فصل دوباره باید اشاره کنم که ریک با حمله به هر پایگاه ناجی ها به یک انبار مهمات دست پیدا میکنه که ناجی ها خیلی وقته از تمام منطقه و چپاول گروه های کوچکتر اونها رو به دست آوردن، یادتونه فصل اول ریک قبل از آتلانتا فقط از یک مقر پلیس چقدر تونست سلاح به دست بیاره؟ یا سلاح هایی که از مورگان گرفتن، حالا شما اسلحه های مخفی در آلکساندریا که محصول استراتژی مگی بود، سلاح های کینگدام و هیلتاپ و سلاح هایی که از گشت زنی های ریک به دست اومده بود رو به اضافه تسلیحات پایگاه های نگان به اضافه کل تسلیحات اوشن ساید کنین و به اینها غنائم تازه رو هم که از فتوحات جدید به دست میاد اضافه کنید، ضمنا گروه تنها جایی که تیر هاش رو بی خودی هدر داد برای نجات جون اسرا از شرِ واکرهای جاده بود و پیش تر گلوله هایی که به پناهگاه ناجیان شلیک کردن که کارکرد اون رو بارها گفتم وگرنه شما وقتی با آدم های تا دندون مسلح داری می جنگی معلومه باید گلوله شلیک کنی یا از مغزت استفاده کنی(حربه ریک در استفاده از سیلندر گاز در عمارت شفرد)
خیلی نوشتم اما فکر میکنم کسانی مثل ما که سالهاست دارن با واکینگ دد زندگی میکنن باید سعی کنن جو آخرالزمانی سریال رو بهتر درک کنن.
پیروز باشید
Amir - سه شنبه 16 آبان 1396
من ۸سالم بود زیزی گولو نگا میکردم. سمندونو که میدیدم تا دو شب خوابم نمیبرد چه برسه به زامبی.
اونوقت تو چندبار واکینگ ددو نگاکردی؟
TheLastOfUs - چهارشنبه 17 آبان 1396
Amir
کامنتشو خوندی دیدی انتقاد کرده بدون اینکه دقت کنی نوشته ۸ ساله دارم والکینگ دد میبینم نه اینکه ۸ سالمه! خیلی تابلو اینو مطرح کرده ولی راست میگن فن بوی متعصب نه میبینه نه دقت میکنه نه درک میکنه
راحت باش
درضمن نوشتم والکینگ دد زودباش به تلفظم گیر بده مدیونی اگه مسخره نکنی و نگی گات فنو فلان
Sami yusef - سه شنبه 16 آبان 1396
همینطور که نمرات imdb داره کم میشه بیننده ها هم داره کم میشه…
قسمت خوبی بود اما نه جو گیر کننده..
نگان کوش؟!!
ناجی ها هم انگار پشمن??
Pezhvak - سه شنبه 16 آبان 1396
از همه دوستانی که متن بنده رو لایق گذاشتن کامنت می دونن سپاسگزارم
عزیزان
همه ما انتقاداتی به بدنه ی سریال داریم، اکشن ها، درگیری ها، کشته شدن ها، دیالوگ ها و …
اما همونطور که اول متنم هم اشاره کردم، بهتره عمیق تر به زندگی در واکینگ دد نگاه کنیم، مفاهیم عمیقی پشت این ماجرای ساده است. همون اپیزود ۷۱۲ ریمیشون که خیلیا نسبت به جلوه های بصری و روایتش نا امیدانه اظهار نظر می کنن یک مفهوم ناب رو دنبال می کرد، کسی خبر نداره آینده ی اون دیالوگ های ریک به میشون در ماشین و اینکه ممکنه هر کدوم از ما بمیره اما باید ادامه بدیم، چه خواهد بود.
می بخشید اما من با نوشته هام اصلا قصد انتقاد بی منطق به ماهیت سریال ندارم، از زمانی که دنیای واکینگ دد بزرگ شد و جمعیت های جدید به قصه پیوستن ما به عینه شاهد شتاب زدگی و کمرنگ شدن بعضی صحنه های مهم شدیم، به نظر من حتی اگر واکینگ دد می خواست به سابقه خودش در روایت پایبند باشه، ما تا قسمت سوم نباید اینهمه اتفاق می دیدیم!
این جنگه دوستان جنگ، با کلی کارکتر مهم که اتفاقات همه اونها برای ما جالب و با اهمیته و می خوایم لحظه لحظه تصمیمات و اقدامات شون رو ببینیم.
متاسفانه فصل قبل در یکی دو اپیزود ماجرا دقیق تر توصیف شد(البته اعتقاد دارم بیشترش لازم بود) و اما این فصل با ضرب آهنگ خیلی سریع یک ناهمگونی با فصل قبل رو ایجاد کرده حالا در بعضی سکانس ها مثل سکانس گریگوری پشت هیلتاپ، به زعم من اصلا نیازی به دیدن طنز و شنیدن تمام اون دیالوگ های بی ارزش گِرگ نبود چرا که وقتی مگی به همچین کسی اجازه ورود می ده که خیانت کرده، معلومه به اسرای ناجی که میدونه خیلی هاشون از اجبار همراه ناجی ها شدن اجازه ورود بده، اگر به گریگوری اجازه نمی داد و به اینها اجازه می داد شاید جالب تر بود!
اینو مثال زدم که بگم منم با بخشی از انتقادات شما موافقم اما به شدت معتقدم داستان عمیق پشت ظاهر واکینگ دد واقعا با ارزشه و دوستداشتنی
پیروز باشد
John Soap MacTavish - سه شنبه 16 آبان 1396
می بخشید ولی باز باید یکم مفصل بنویسم چون این جا فن پیج هست باید این مسائل مطرح بشه نه یه سایتی که اصلا ربطی به سریال نداره
پژواک عزیز حرفای شما در مورد ارزش دیالوگ ها وداستانی که سریال در پیش گرفته رو در صورتی قبول دارم که این سریال در مورد آخرالزمان با مضمون زامبی نباشه مثلا یه چیزی مث گات و نمونه های دیگه اش
حرف من اینه اصلا ما صحنه های اکشن خوب نمی خوایم اشکالی نداره اصلا سه قسمت فقط اسپنسر ببینیم پنج قسمت رزیتا بقیه اشم پدر گابریل اما هدف اصلی سریال هم توشون باشه!! کارکترای ما بجنگن که زامبی نشن از زامبی بترسن
دیگه علنن کسی تو جامعه الکساندریا از زامبی نمیترسه حتی ازش فرار هم نمیکنه
بعضی وقتا هم بهشون شلیک میکنن و میکشنشون ولی نمیرن یه چاقو بزنن به سرشون که کار تموم شه
دیگه این اپیزود های آخر هم انقدر سلاح دارند که نگو یادمه قبلا تا جایی که نیاز نبود شلیک نمیکردند و از گلوله هاشون هم حتی پس انداز میکردند و…. بکل می مشتاقم نظرتون رو راجب اینی که نوشتم بدونم آیا موافق هستید یا نه!؟؟؟
سپاس
علی(قدیم) - شنبه 20 آبان 1396
به نظر من انتقادی که شما برای سریال نوشتید از نظر منطقی نمیتونه به سریال وارد باشه. این انتقاد رو خیلی دیگه از دوستان هم قبلا گفتند که چرا دیگه زامبیا اون خطر همیشگی رو ندارند وجوابش خیلی سادست و اینه که باید هم همینطور باشه و مگه انتظار دیگه ای میشه داشت. ببینید اول سریال کاراکترها بلد نبودند چطوری با زامبیا مقابله کنند و توان بدنی پایینی داشتند و همچنین در مناطق پر خطری بودند که از هر طرف در خطر حمله بودند و همچنین تعدادشون کم بوده و به همین دلیل تعداد زیادی از انسان هایی که توان بدنی کم داشتند یا کندتر بودند و یا بدشانس تر مردند و حالا چند سال از این وقایع گذشته و کسایی که تونستن زنده بمونن مطمعنا لیاقت و مهارت و قدرت جنگاوری لازم رو یا داشتند یا کسب کردند. این نکته اول بود و نکته دوم اینکه الان همه با توجه به تجربیات گذشتشون در پناهگاه های محکم قرار گرفتند و در گروه های با تعداد بالا هستند بنابراین مسلم و واضح هستش مثل قبل زامبی ها تخدیدی به حساب نمیان و انتظاری جز این هم نمیشه داشت چون از هر لحاظ اماده هستند. حالا زامبی ها فقط در شرایطی خطرناک هستند که اتفاقات غیر پیش بینی رخ بده یا مثلا یک گروه انسانی خرابکاری بکنه یا بیماری پیش بیاد که از داخل پایگاه ها افراد بمیرند و به زامبی تبدیل بشوند و یا این که در ماموریت چند نفر محدود در جای تاریک و تنگی گیر بیوفتند وگرنه در حالت عادی زامبی ها دیگه نمیتونند خطرافرین باشند و این کاملا منطقی هستش چون کاراکترها پیشرفت کردند و مطلع تر شدند و جوامع رو تشکیل دادند. به نظر شما غیر از این چطور میشه زامبیا خطر افرین باشند و منطقی باشه؟
saeed - سه شنبه 16 آبان 1396
اقا خیلی خیلی خیلی بدجور و ناشیانه دارند از برکینگ بد ایده میگیرند.منظورم لحظه هایی بود که اول هر قسمت یه فلش فورواردی میزد به اخر همون قسمت اما این خداییش ناشیانه بود. هی یه تیکه از اینور یه تیکه از اونور.بابا برکینگ بد کجا این کجا ؟
اراد - سه شنبه 16 آبان 1396
یادم رفت بگم دست گل نویسنده هم درد نکنه که قشنگ با جزییات این اپیزودو نقد کردین
Pezhvak - سه شنبه 16 آبان 1396
زنده باشی آراد عزیز
اراد - سه شنبه 16 آبان 1396
فکر کنم ریک دوباره شاهد شین جدید در درون دریل بشه ……
خدایی اینقدم ایراد نگیرین خداوکیلی سریال هر ۸تا فصلش عالی بوده تا حالا
mozhdeh_6829 - سه شنبه 16 آبان 1396
من واقعا درک نمیکنم بعضی دوستان رو.
فصل هفتم به جز اپیزود ۱۲ که میگن هندی بازی بوده، ضعف دیگه ای نداشت. همه قسمتا حساب شده بود. با ورود دشمن جدید و قوی ای مثل ناجی ها، لازم بود که چند اپیزود به اونا اختصاص داده بشه. یا اینکه تدارکات جنگ نشون داده بشه. یا یک اپیزود به دریل که اونقدر شخصیت محبوبیه و در اسارته متعلق باشه. ما چه طور میخواستیم کینگ رو بشناسیم و ببرشو، اگه قرار نبود یه اپیزود ، فقط یه اپیزود رو در کینگدام بگذرونیم و با این آدما آشنا بشیم. پیشنهاد میکنم فصل هفتم رو دوباره ببینید. تمام اون چیزایی که به نظرتون بیخود و غیر ملزوم بوده، حالا کم کم داره معنی میگیره. مورگان، خوی وحشی گری امروزش بی معنی میشد اگر ما اون رو در کینگدام نمیدیدم که چه طور امید به دوستی با ریچارد داشت و از همون شخص نارو خورد. بی رحمی امروز دریل احمقانه به نظر میرسید اگر ما شاهد دو اپیزود پر از تحقیر برای اون نبودیم. اگر تارا به اوشین ساید نمیرسید و ما اون جامعه رو نمیشناختیم، و نمیدیدم که چه طور با اجبار اسلحه هاشونو به گرایمزها دادن، امروز ، اینکه چرا هر کدوم از متحدین یکی دو تا اسلحه دارن متعجب نمیشدیم؟
برام جالبه که بعضی دوستان نمیخوان اینا رو قبول کنن و همچنان دارن سرشونو به دیوار فشار میدن.
خیلی پرحرفی شد. جناب پژواک، خیلی متشکر از تحلیل به جا و به موقعتون. مطمئنم پشت پرده ماجرا، چیزی فراتر از اینهاست.
ashkan - سه شنبه 16 آبان 1396
نظر شما درست ولی التزام وجود یک سناریو به معنی خوب بودن اون سناریو نیست، بلکه این شیوه ی نمایش اون سناریو هست که میتونه اونو از عرش به فرش بیاره یا بالعکس! آشنایی با چیزایی که گفتید در فصل قبل نیاز بود ولی شیوه این آشنایی به شدت افتضاح بود! اینو اگه قبول نداشته باشید دارید از روی تعصب صحبت میکنید چون تمام آمار و ارقام و امتیاز ها این رو نشون داد که شیوه ای که فصل پیش رو باهاش نوشته بودن افتضاح بود، بازم میگم اونا نیاز بود نشون داده بشه و با نشون دادنشون مشکلی نداشتم ولی میتونستن طوری هر قسمت رو بسازن که حوصله سر بر نباشه!
mozhdeh_6829 - سه شنبه 16 آبان 1396
کاملا نظرتونو قبول ندارم
TheLastOfUs - سه شنبه 16 آبان 1396
دقیقا درسته اشکان روایت داستان فصل هفت و تا جایی که پخش شده از افتضاحم اونور تر بود
اینکه درست سر صحنه ی حساس قطع میکنن و میپرن یه جای دیگه واقعا نقطه ضعف سریال شده مثلا مورگان و عیسی تا میخواستن درگیر بشن یکهو صورت ازیگیل رو میبینیم که میخاد از صفحه بیرون بزنه، یا همین مورالس توی پنج دقیقه سریع پروندش بسته شد، فقط اومد تا چند دقیقه به سریال اب ببنده و نقشی توش داشته باشه ?
سه قسمته نگان نیست و ریک اسما داره با ناجی ها میحنگه اما ناجی ها کجا هستن معلوم نیست! اینایی که تا قبل از این انقدر گروه بزرگو خفنی بودن استراتژی داشتن اما تو این سه قسمت توی دسته های کوچیک فقط میمیرن و اخرشم معلوم نیست پادشاه خوش خنده چجوری فهمید ناجی ها توی سیلو کمین کردن? چقدر حال میکرد کسی از افرادش نمرد اما تو یک ثانیه ۷ تاشون مردن چقدر جنگشون ضایع بود
مشکل نویسنده سریال نیست چون فصلای اولم همین نویسنده نوشته مشکل سازنده های سریالن که عوض شدن چطور بعضیا هنوز با مشکلات سریال کییف میکنن، اطلاعاتشون کمه بنظر من بهتره این دوستان فیلمو سریال های متنوع بیشتر ببینن لازم نیست علم نویسندگی و فیلمنامه نویسی رو یاد بگیرن و درسشو بخونن فقط فیلم ببینن تا درکشون مقداری بالاتر بره بجای اینکه نظر بقیه رو زیر سوال ببرن
Pezhvak - سه شنبه 16 آبان 1396
خانم مژده ممنونم از شما
بله توقع به جایی داری که از دوستانی که شدیدا به سریال انتقاد می کنن درخواست می کنی دوباره فصل قبل رو ببینن
به نظر من هم اون اپیزود هایی که اشاره کردی واقعا لازم بودن البته که بعضی سکانس ها و دیالوگ های طولانی در همون اپیزود ها شاید به نظر نیاز نبود و میشد خیلی بهتر پرداخته بشه
سپاس از شما و نگاه دقیقت
ashkan - سه شنبه 16 آبان 1396
مژده خانم مخاطب شما تنها من نیستم اگه همه مثه شما فکر میکردن که سریال عالیه پس تعدادشون کم نمیشد و نمره سریال افت شدیدی نمیکرد! این نشون میده شما چون این سریال رو دوست دارید نمیخواید بیدار شید که خب دیگه کاری از دست من برنمیاد!
دوست عزیزمون هم درست گفتن یکی از مشکلاتی که سریال سه فصله باهاش درگیره و خیلی هم فکر میکنن که ایده شون باحاله اینه که آخر اپیزود یکی از کاراکترها رو توی یه موقعیت خطرناک قرار میدن بعد ولش میکنن دو سه تا اپیزود، و وقتی که بیننده کامل یادش رفته بود که اصلا چنین اتفاقی افتاده بعد از ۲۱ روز میان ادامه ش رو نشون میدن و میگن یادتونه یه ماه پیش یکی تو خطر بود الان ادامه ش رو ببینید! حالا دیگه اگه اون شخصیت بمیره هم هیچکس حس خطری که تو ذهنش درست شده بوده رو یادش نیست و میگه خب مرد که مرد! یکی دوبار انجامش طوری نیست ولی نه سه فصل! با بث این کارو کردن با کارُل همینطور با گلن زیر سطل آشغال باز اینکارو کردن فصل پیش ماهی یبار ریک و دریل رو نشون میدادن حالا نوبت گابریل شد که بعد از ۲۱ روز ببینیم اون چی شد و کجا بود! واقعا چجوری فک میکنید این کارا نیازه ؟؟؟
John Soap MacTavish - پنج شنبه 18 آبان 1396
اشکام جان هیث رو یادت رفت بگی
فکر کنم به غیبت کبری رفته
احسان - سه شنبه 16 آبان 1396
سلام/ممنون از مطلب ت
عالی بود
ولی سطح سریال خیلی اومده پایین نسبت به فصل های قبل ش
فصل قبلی بیشتر دیالوگ ها بود
این فصل هم تا الان قسمت جالبی نداشته و قابل حدسه
ashkan - سه شنبه 16 آبان 1396
این قسمت خوب بود. اون ۵ دقیقه حرفای مورالس به حضور دوبارش در سریال میرزید اومد حرفشو زد و مرد. مفید و مختصر. همون حرفا برای شک کردن ریک به کاراش کافیه!
John Soap MacTavish - سه شنبه 16 آبان 1396
واقعا با فصل هفتم همه رو نا امید کردن
فصل هشت هرچقدر هم بخواد خوب باشه نمی تونه بیننده بگیره
اینو بدونید تعداد بالای ببینده یک قسمت نشان دهنده خوب بودن اون قسمت نیست بلکه قسمت های قبلی سریال بودند که این قسمت رو پر بیننده کردند
بلعکس فصل جدید اگر کم بیننده هستش بخاطر فصل قبل سریال بوده دسته فصل فاجعه بار هفت
سازندگان تونسته بودن با حقه ای که بخاطر مشخص شدن قربانی نیگان زدند کلی بیننده رو برای افتتاحیه فصل هفت پای شبکه بکشن حتما توی اون لحظه آقای اسکات گیمپل و مدیران شبکه ای ام سی داشتند با دمشان گردو میشکستند ولی دریقا که با شعور بیننده بازی کردن هزینه های سنگینی دارد
سناریو های تکراری و کش دادن بی خودی, طوری که مسیر اصلی سریال رو فراموش کردند
ما اصلا فصل هفت زامبی ای ندیدیم سعی بر زنده موندن, چطوره که بعد از این همه مدت منابع غذایی هست سلاح به وفور یافت میشه (انقد سلاح دارند که هزاران گلوله بیهوده به سمت دیوارها و پنجره های ناجیان شلیک می کنند, راستی آقای ریک این همه فشنگ و مهمات از کجا میاری, نکنه کارخونه زندی؟!)
واقعا سریال مسیر خودشو گم کرده است, فکر کنم چند فصلی هست که بغیر از معدود دفعات شاهد تبدیل شدن یک انسان به زامبی باشیم.
اصلا بگذریم چرا باید در یک فصل که ۱۶ قسمت اندک دارد و بینندگان یک سال منتظر شروع آن هستند باید چندین قسمت بی خود و بی جهت صرف کارکترهای فرعی و کم اهمیت شود (اسپنسر, رزیتا و…)
فصل هفت به شخص به من یکی خیلی توهین شد که چرا طرفدار این سریال شدم
سریال در طول فوصول گذشته صحنه های اکشن قابل قبولی هم به نمایش گذاشته بود اما از فصل فاجعه بار هفتم صحنه های اکشن هم حتی از اکشن های فیلم های ایرانی و هندی هم ضعیف تر بود انقدر همه چیز شلخته بود که همگان شاخ در آورده بودند
خداوندا خودت سریالمان را جذاب کن
آمین
Pezhvak - سه شنبه 16 آبان 1396
همراهِ عزیز ممنون که نظر دادی
اما کاش کنار همه انتقاداتت از فصل ۷، نظرت رو راجع به این اپیزود هم می خوندم.
پیروز باشی
ashkan - سه شنبه 16 آبان 1396
اقا فصل هفت بد بود همه هم قبول دارن! چرا الان زیر پستی در مورد قسمت ۳ فصل هشت میاید درباره فصل هفت حرف میزنید!!!!
John Soap MacTavish - سه شنبه 16 آبان 1396
جناب پژواک عزیز پیشتر از نوشته شما بسیار لذت بردم درست مثل نوشته های قسمت های قبلی و دقیقا هم با همشون موافق هستم
اما چیزی که داره هممون رو آزار میده مسیریه که دارن به غلط میرن و عصاب هممون رو خورد کردن
چرا باید انقدر این سریال با این پتانسیل بیننده هاش سقوط ۶۰ درصدی داشته باشه؟
———–
من نظرم و راجب فصل هفت فقط نگفتم دوست عزیز چیزی که همه رو داره رنج میده رو گفتم
این فصل هم نشون داده داره مثل فصل هفت به بیراهه میره
دقیقا اشاره من به اکشن ها و سوتی های قسمت های اکشن بی روح قسمت اول دوم و سوم فصل هشت هستش که هیچ حس و هیجانی رو به ببینده پر توقع خودش نمیده
همینطور موضوعی که سازندگان دوباره در پیش گرفتن “بخشش” قبلا مورگان به تنهایی روی مخ ما پاتیناژ میرفت قسمت دوم جیزز و قسمت سوم دوباره باز ترکیب مورگان و جیزز
دیوونه میشم اگه ببینم ریک باز هم خود درگیری بگیره که به عینه داره دوباره همین میشه
اگه اشتباه نکنم چند فصل پشت سر همه دارن حوصله همه مون را با این مسئله که ببخشیم یا نه سر میبرن
نیگان هم دیگه اون آنتاگوئیست مد نظر ما نیست وقتی یاد قسمت اول میوفتم دیوونه میشم که چقد ما رو احمق فرض کردن و بخاطر اینکه یه مشت قرطی معتاد سریال رو راضی نگه دارن نیگان رو به اون وضع در آوردند
من چندین سال هستش که مطالب این سایت رو میخونم و اغلب نظری نمیدم و منتظر میمونم ببینم سریال بهتر میشه ولی من الان به این نتیجه رسیدم که سریال داره به پایان افتضاح خودش نزدیک میشه واقعا دوست ندارن منفی نویسی داشته باشم ولی حقیقت اینه
جابر - سه شنبه 16 آبان 1396
واقعا اگه انقدر برات آزار دهندست میتونی نبینی.
این سریال the walking dead هست یه سریال معمولی نیست. گلن, یکی از بهتریناشو از دست داد برای پیش بردن داستانش. خشونت زیاد فصل قبل یه سری رو از دیدن سریال منصرف کرد. اگه گل و بلبل دوست داری سریال زیاده.