نویسنده: Mozhdeh_6829
یا خود خدا! عجب اپیزودی بود! به همه معصومین متوسل شدیم
یعنی راهی درست کرده بودن برای ورود به الکساندریا که به عقل جن هم نمیرسید. و در ورودی رو هم دانته زحمتشو کشیده بود. وقتی اون خانم مسن، شری رو کشت، قبرو طوری کند که یه راه ورود برای نجواکننده ها درست بکنه. و نشونه اش که اون قبر، قبر شری بود هم همون صلیبیه که بالا سرش توی اتاق بود و دانته برش داشت و با جنازه آورد توی قبرستون. و خب اینکه میدونستن تونلشونو تا زیر کدوم قبر بکنن هم که گفتن نداره که دانته اطلاعات رو بهشون داده. ما توی 1008 یه نما دیدیم که دانته براشون اطلاعات میبرده و توی درخت میذاشته یاااا شاید هم اطلاعات از اونور رسیده بوده که آقا ما یه تونل کندیم زیر الکساندریا، خودت یکی رو بکش که خودتم دفنش کنی، فلان جا دفنش کن که بشه ورودی تونلمون. چون جنازه ای هم توی قبر نبود و معلوم بود که برده بودنش.
خیلی سکانس تریلری مایکل جکسونی ای بود، سکانسی که بتا از توی قبر اومد بیرون. شما فکر کن اون هیبت، با اون ماسک، از توی قبر بیاد بیرون. من اونجا بودم در جا سکته کرده بودم.
البته بتا تنها نجواگری نیست که پاش به الکساندریا باز شده. گاما یا همون مری هم حالا اومده که زهرشو به آلفا بریزه. گرچه از اون طرفم گابریل به خون نجواگرا تشنه اس و دلش میخواد سر از تن تک تکشون جدا کنه، ولی خب واسه خاطر دوستاشم که شده مجبوره فعلا این یکی رو زنده نگه داره تا ازش اطلاعات بکشه که خفن ترین تیم جوامع الان کجان! گرچه انقدر تشنه انتقام رفیقش صدیقه که راهکارای وحشیانه اش، همه رو میخکوب میکنه.
اما از طرفی رزیتا که هنوز توی شوک مرگ صدیقه، برخلاف اونچه خودش تصور میکنه، هنوز آمادگی عمل برای انتقام رو نداره و از طرفی اونقدر منطقی هست که بدونه که مُرده اون، از تنها یادگار صدیق یعنی کوکو محافظت نمیکنه و همین واقعیته که اون رو برای بیرون رفتن از الکساندریا دو دل میکنه که چه قدر هم خوب میشه!
بتا حالا توی الکساندریاست و داره از داخل ضربه میزنه.
یه سکانسی توی فیلم اژدها وارد میشود بروسلی هست که یه جا گیر میکنه و از 4 طرفِ بروسلی، دیوار میاد پایین. و بروسلی که میبینه دیگه کاری نمونده که بشه انجام داد، با همون لانچیکوهای توی دستش چهار زانو میشینه روی زمین و صبر میکنه!
دقیقا حس نشستن بتا توی اون خونه که همه ساکنینش رو سلاخی میکنه و نحوه نشستنش، عین اون سکانس فیلم اژدها وارد میشود بود! همونطوری با همون چاقوهای توی دستش میشینه، چون دیگه کاری نمونده انجام بده جز اینکه صبر کنه تا مرده هاش، زنده بشن!
که احتمالا طبق اطلاعات دانته، یه راست بره سراغ زندان و ببینه که خبرچین کوچولوشون اونجاست یا نه! در نهایت از خونه ریک گرایمز کبیر در میاره که اگه بدونه بتا رفته توی خونه اش و دو طفل معصومش رو ترسونده، بتا رو قیمه و قورمه میکنه! و در نهایت نامردی، جلیقه ضد گلوله تنشه و با شلیک جودیث از اسلحه پدرش هم، خم به ابروش نمیاد.
گرچه خاله رزیتا اونجاست که به داد بچه ها برسه ولی باید قبول کرد با خوابی که دیده بود و یه نگاه اجمالی به قد و قواره بتا و رزیتا، میشد فاتحه رزیتا رو اونجا خوند. چون یه کم قبل تر دیده بودیم که بتا چطوری لارا رو کشت! K و این رویارویی هم میتونست آخرین نبرد تن به تن رزیتا باشه، اگر مری به داد نرسیده بود و حواس بتا رو که انجام ماموریت براش از همه چی مهم تره، پرت نکرده بود. گرچه، وقتی خودش رو توی محاصره میبینه، بیخیال انجام ماموریت میشه و الفرار!
واقعا برام سواله که یه آدمی مثل بتا، چطوری ممکنه تا این حد توسط این زنیکه دیوانه شستشوی مغزی بشه که ایییییین همه جنایت بکنه، اون هم فقط به خاطر یه زن 160 سانتی کچل دیوانه!!!
داستان فوق العاده نفس گیر دیگه ای، در نزدیکی غار در جریانه. دریل که دنبال راه ورود امنی به غاره، وقتی سر میرسه که خود آلفا شخصا به همراه چند نفر دیگه، دارن گله رو از غار خارج میکنن. و این تازه شروع داستانه! نبرد تن به تنی که بعد از مدت ها دریل رو تا پای مرگ میبره، و ما رو هم سکته میده. گرچه مدام با خودمون میگفتیم که نه بابا امکان نداره که این پایان دریل باشه ولی باید قبول کرد که مدت ها بود که کماندار ما، توی همچین خطر بزرگی نبود.
آلفا نشون داد که واقعا یه جنگجوی واقعیه. زخمای کاری و عمیقی میزد که حتی خبره ترین سرباز ما رو تقریبا از پا انداخت. یه تیغه به سر دریل کشید، که جلوی دیدش رو بگیره؛ یه زخم عمیق به رگ پاش که جلوی فرارشو بگیره. و در آخر چاقو توی پا که اونو جلوی واکرها بندازه. که البته بد جایی هم زده، طوری که بعدا وقتی دریل چاقو رو از پاش میکشه بیرون، با اینکه بالای زخمو بسته، اما میبینیم که چطور خون از پاش فواره میزنه!!!
البته دریل هم از خوب خجالتش در اومد. دریل هم به خاطر خستگی هم احتمالا گرسنگی، خیلی زود ضعف بهش غلبه میکنه. اون اواخر که خون جلوی دیدش رو میگرفت، اگر به اندازه کافی به آلفا صدمه نزده بود، میتونست شاهد آخرین صحنه زندگیش باشه، اینکه آلفا با تفنگش رو به روشه و داره بهش شلیک میکنه. یه جورایی مثل آخرین چیزی که آبراهام از لا به لای خونی که جلوی دیدش رو میگرفت دید، نگانی که لوسیل بالای سرش رو داره با سرعت و شدت به سرش نزدیک میکنه!
اما خوشبختانه، دریل مثل آبراهام زمین گیر نبود و با همه توانش، ترجیح داد، فعلا صحنه نبردو خالی کنه. به هر حال دریل مُرده، نمیتونه به دوستاش که ممکنه هنوز زنده باشن و دوستانی که چشم انتظارشن کمکی بکنه.
اما مگه آلفا ول کنه ماجراس؟ دنبالش رفته و میخواد واکرای اطرافو بندازه به جونش.
نکته یه کم ترسناک این سکانس، ورود اون سه تا واکر به محوطه پمپ بنزین، این بود که هر سه اونا اول یه نگاهی به آلفا انداختن، بعد دو تا شون راهشونو کشیدن و رفتن دنبال بوی خون دریل، اما سومی بدون اینکه به الفا حمله کنه بالا سر آلفا، چشم تو چشم باهاش ایستاده بود و نعره میکشید! این یه نوع برقراری ارتباط بود؟ یا بوی خون آلفا واکر رو به شک انداخته بود؟ یعنی واکره میدید که خب اینی که جلوی من نشسته قیافه اش شبیه ماس ولی بوی خون میده! الان چند چندیم یعنی؟!!! پس چرا اون دوتای دیگه اینکارو نکردن؟
اما به هر حال، هر سه واکر در نهایت میرن سراغ دریل! این اولین باری نیست که دریل از سلاحی که توی بدنش گیر کرده استفاده میکنه. مثل فصل دوم که کنار نهر، لحظه آخر، تیرو از پهلوش کشید بیرون و گذاشت توی کمان، اینجا هم ثانیه آخر، چاقو رو از پاش کشید بیرون و خوابوند توی کله واکر آخر. اما خب، یادمون باشه، دریل امروز دست کم نُه سال مسن تر از دریل کنار نهره!!!
شب که میشه، نفس کشیدن هر دو سخت تر میشه. هر دو کلی خون از دست دادن.
اینجا، جاییه که هم دریل هم ما، متوجه میشیم که با یه آدم کاملا رد داده طرفیم. از نگاه بی حس و حال دریل میشد فهمید که داره با خودش فکر میکنه بین این همه اتفاق و این همه ماجرا، اسکل ترین آدم ممکن قراره منو بکشه!
حداقل فرصت خوبیه که اگه جسما زورش به آلفا نمیرسه، حداقل با حرفاش که حقیقت هم هست، حرص آلفا رو در بیاره.
آلفا اسلحه اش رو عقب جا میذاره و خودشو جلو میکشه. مثل اینکه واقعا میخواد با دریل حرف بزنه و حرفاشو بشنوه. که خدا رو صد هزار مرتبه شکر لیدیا از راه میرسه.
عکس العمل لیدیا مقابل مادرش، نشون میده که بر خلاف آلفا که امید به بازگشت لیدیا به گروه رو داره، لیدیا کاملا از مادرش گذشته و اونو مستحق اتفاقایی که براش میفته میبینه. گرچه تلاشی هم برای کشتن مادرش نمیکنه، اما صبح روز بعد هیچ نشونه ای از این نمیبینیم که لیدیا به زخمای مادرش رسیده باشه. اولویت اون فقط و فقط دریل بوده. میتونه به این دلیل باشه که یا میدونه مادرش چه جونوریه و میتونه زنده بمونه یا واقعا امیدواره که در اثر خونریزی بمیره و این قائله خود به خود ختم بشه! چون این احتمال رو میده که بعد از آلفا نجواگرا برن پی زندگیشون. مطمئنا اونا فقط از هیبت بتا حساب میبرن و در نبود آلفا، ممکنه خودشون خدمت بتا برسن. و اگر مادرش همینطوری بمیره، و اون آلفا بشه، قطعا اونا رو با جوامع متحد میکنه.
اما خب آلفا زنده اس و در تدارک حمله بزرگش.
باید دید جوامع میتونن با این دشمن اَبَر دیوانه، حسابشونو صاف کنن و اونو به زانو در بیارن یا این خودشونن که به زانو در میان!؟
بحث و انتقادات
M18 - جمعه 23 اسفند 1398
واقعا اپیزود قشنگی بود و عالی ولی یچیزی منو آزار میداد و اینکه با اون همه خونریزی از دریل و آلفا چجوری تونستن تا قبل از اومدن لیدیا یه روز کامل دووم بیارن ؟!!تازه آلفا که تا صبح خونریزی داشت!!!
CARL - جمعه 16 اسفند 1398
مثل همیشه عالی تحلیل کردی،منتظر تحلیل بعدیت هستم،خسته نباشی مژده
م ا ح - پنج شنبه 15 اسفند 1398
سلام. ممنون از متن خوبتون
دوتا نکته مهم :
1. نحوه نشستن بتا دقیقا شبیه بروسلی تو فیلم اژدها وارد میشود نیست، بتا دو زانو میشینه، اما بروسلی چهار زانو
2. من احتمال خیلی زیادی میدم که اساسا تفنگ مگنومِ دو لولِ آلفا خالی باشه، اصلا توش فشنگ نباشه و اینو هیچکش جز خودش و شاید هم بتا ندونه. خیلی به کاراکتر روانپریش آلفا که همزمان دچار سادیسم و مازوخیسم توأمانِ حاد هست میخوره که از اون تفنگ فقط بعنوان ترسوندن استفاده میکنه و ضمنا توی فلش بکی که ازش دیدیم، جز چاقو هیچ نشونه یا علاقه ای ازش به تفنگ ندیدیم و بنظرم این مساله خالی بودن تفنگ یک سورپرایزی هست که ی جای فوق حساس داستان این فصل، برامون آشکار میشه .
mozhdeh_6829 - پنج شنبه 15 اسفند 1398
واسه نکته اولت میخوام بهت اسکار بدم نمک!
ali - چهارشنبه 14 اسفند 1398
سپاس بابت متن خوبتون!
منم بعد از مدت ها از بخطر افتادن جون یکی از معدود افرادی توی سریال که واسش ارزش قایلم – یعنی دریل – هیجان زده شدم. اپیزود خوبی بود.
دقت کردین آلفا طوری حرف میزنه اصلا نمیشه فهمید چی میگه؟ میگفتیم دریل سخت حرف میزنه، آلفا دیگه محشره!
حمید - سه شنبه 13 اسفند 1398
سلام من برگشتم
اولا مارول به نظرم بی منطق نیست خیلی منطق داره حال بگذریم
قسمت خون باری بود بزن بزن هم زیاد داشت
من از گابریل خیلی متنفرم راهش کج شده فکر میکنه عدالت و پاکی محضه دوست دارم سریعتر کشته بشه
همینظور رزیتا خیلی رو مخ شده چقدر اینا سریع خیانت میکنن خدا لعنتشون کنه
نمیدونم چرا نیگان رو این اپیزود نشون ندادن اینم که هیچ
اقا اونجایی که دریل تنهایی میره تو دل دسته آلفا خیلی هندی بازی بود نباید این جور میشد ولی خب این دریله و یه آدم معمولی نیست به نظرم طبیعیه
که از پسشون بربیاد ولی بازم اقدام نمیکرد بهتر بود
نمیدونم اون دختره آلفا چطور از غار جون سالم به در برد کارول و بقیه که رفتن دنبالش همه کتلت شدن احتمالا خودش میدونسته اونجا چخره
تنها کسی که الان میتونه به کمکشون بیاد احتملا مگی هست
ashkan - سه شنبه 13 اسفند 1398
داداش آلفا اونا رو عمدا برد توی غار ک قلمرو و تله ی خودش بود ، چی چجوری تونست جون سالم بدر ببره:))
ساقی - چهارشنبه 14 اسفند 1398
داداش ساقیتو عوض کن زودتر
ashkan - سه شنبه 13 اسفند 1398
من با reza موافقم این قسمت صرفا مارول بود و منطق نداشت. توی نیم فصل اول هم گفتم خوب نیست برای هیجان منطق داستان و منطق شخصیت ها رو از بین ببرن و خیلی بد دارن انجام میدن این کار رو.
گابریل رو از پدر روحانی تبدیل کردن به کسی که میگه شکنجه کنید و ناخن بکشید !! برای چی؟ مرگ صدیق؟ وا دو تا هوو که انقد خاطرخواه هم نمیشن!
زدن تونل از نا کجا آباد به داخل الکساندریا فقط بابت هیجان بود و خیلی توی ذوق میزد!!! با کلی تجهیزات و gps هم یه سال طول میکشه این کار (توی ایران که 10 سال) حالا فرض کن با امکانات نجواکننده ها و چهارتا بیل
بعد تازه تونل نگهبان داشت:)) اون دو تا ک توی ون بودن هیچی اونی که توی تاریکی توی تونل بود هدفش چی بوده:))
بتا هم میاد و هیچکس نمیبینتش و یکی یکی خونه ها رو درو میکنه میره جلو !!!
حالا اومدنی از توی قبر اومدی رفتنی از کجا رفتن ک کسی جلوش رو نگرفت :////
لارا میاد کسی که حداقل یه نفر رو جلوی زندان کشته و سه برابرش هیکل رو داره رو با نیزه صرفا نگه داره؟ اونم وقتی ک نیم ساعت قبل گابریل گفت تا دیدیدشون بزنید نفله شون کنید
در آخر هم یاد کنیم از جلیقه ضد گلوگه آلفا ساخته شده از پوست درختان یا حیوانات :///
به شخصه بعد از قسمت نه که انقدر قوی بود توقع این سیرک رو نداشتم.
ناگفته نماند مبارزه دریل و آلفا خیلی جذاب بود و مشخص کرد آلفا به تنهایی هم خیلی قدرت داره
CARL - پنج شنبه 15 اسفند 1398
داش اون از جلیقه های آلفا نبود، جلیقه ای بود ک وقتی اون دوتا نگهبان با هم درباره ی لیدیا حرف میزدن،بتا اونا رو کشت و پوشیدش.
ashkan - یکشنبه 18 اسفند 1398
حرف خانم مژده خیلی عقلانی تر از شماس:/ مگه بازیه که هر کیو میکشی لختش کنی چیزای خوبش رو برداری:/
mozhdeh_6829 - جمعه 16 اسفند 1398
اصلا مگه قحطی جلیقه اومده؟
امکاناتی مثل برق و غذای فرآوری شده و این چیزا نیست. جلیقه و لباسی که بی نهایت قبلا ساخته شده بوده که جایی نرفته
CARL - جمعه 16 اسفند 1398
حرفت کاملا درسته دنیا به فنا رفته ولی هنوز کلی مهمات ابزار و غیره، قابل استفاده مونده.ا
ashkan - یکشنبه 18 اسفند 1398
توی دنیایی که شما میدونید دشمنتون اسلحه نداره جلیقه ضد گلوله پوشیدن و داشتن معنی داره؟ بحث اینه که منطقه سریال نباید زیر پا گذاشته بشه برای هیجان کاری که اون سریال معروف کرد و فنا شد
CARL - چهارشنبه 21 اسفند 1398
اشکان معلومه خوب نگاه نکردی،برو ی بار دیگه ببین ،دقیقا رنگ جلیقه همونه که تن اون مرده بود.من سه بار اون صحنه رو نگاه کردم کاملا همون جلیقه هس. بعدشم درست تایپ کن، منطق،سوتی بدی دادی.
بعدم جواب سوالت،کی گفته دشمن اسلحه نداره؟ درسته ،خیلی وقت هست که از زمان جنگ میگذره ولی هنوز تک توکی اسلحه مونده. چیزی ک کمه خشابشه.بتا برای احتیاط اون جلیقه رو پوشید،وقتی تنها میری تو دل دشمن باید پیش بینی هر اتفاقیو بکنی.بعدم خود نجواگرا هنوز اسلحه دارن پس فکر کردن که شاید طرف مقابلشون هم داشته باشه.مثالش هم قسمت سوم از فصل10،اونجایی که کارول روی آلفا اسلحه کشید.حتما آلفا به بتا هشدار داده که ممکنه بازم اسلحه دااشته باشن یا دانته جاسوسشون بهشون وضعیت اسلحه تو الکساندریا رو گفته.
محمد - سه شنبه 13 اسفند 1398
بابا ایولا عجب متن خوبی نوشته بودی
.
.
حالا اینارو ول کن امکان داره ریک برگرده یا نه
امیرمهدی - سه شنبه 13 اسفند 1398
داریم باز پیشرفت سریال رو میبینیم قطع به یقین بیننده ها تا پایان فصل حتما باز برمیگردن چون واقعا این قصل به صدتای فصل8 می ارزه مطمئنم که به دوران اوج برخواهیم گشت.
یه نکته جالب در مورد آبراهام و دریل گفتی کاملا درسته خداروشکر دریل مجبور به زانو زدن به خاطر دیگری نبود و خودش تنها بود با ابراهامی که من میشناسم به خاطر دوستاش پا نشد دهن نگانو سرویس کنه وگرنه وحشی تر از این حرفاست ولی ببینم اگر یک دوئل فقط بین آبراهام و نگان میشد ببینم نگان زنده در میومد جسدش بود که بیرون میومد ابراهام میزد داغونش میکرد اما دستش بسته بود تعدادشون زیاد بود و نگان حتی انقدر جرعت نداشت که به مبارزه تک به تک دعوتشون کنه 😔
محسن - سه شنبه 13 اسفند 1398
سلام
چشم تو چشم شدن واکره با الفا چیزه تعجب اوری نیست
تو سریال فیر د واکینگ د هم همچین سکانسی هست
و این منطقی هم هست که واکرا بوی خونه مرده رو میفهمن
چون الفا رفتار انسانی از خودش نشون داد
واکر بهش شک کرد…و این خلاقیت نویسنده بوده که همچین صحنهای رو رقم زده…مرسی
Reza - سه شنبه 13 اسفند 1398
تشکر فراوان بابت تحلیلتان.
هیجان قسمت فوق العاده بالا بود یکی از بهترین قسمت ها از این نظر را تجربه کردیم. اما نمی دانم چرا نویسنده ها در بعضی صحنه ها منطقی بودن داستان را به هیجان دار بودنش ترجیح داده بودند.
ایده ی تونل زیر زمینی به الکساندریا واقعا جالب نبود مگر به همین سادگی می شود تونل درست کرد تازه ما هم دیده ایم نجواکننده ها آنچنان از ابزار پیشرفته ای برای اینکار بهره مند نیستند و باید نشان بدهند چطور همچین تونلی درست کردند. اما صحنه ی در آمدن دست بتا از قبر و ورودش به الکساندریا و همچنین موزیک این صحنه فوق العاده بود.
اما در ادامه وقتی بتا به دومین خانه رسید که سلاخی کند این کار را پنهانی انجام نداد و صدای جیغ و فریاد بلند شد یعنی هیچ کسی این صدا ها را نشنید؟ نگهبانان الکساندریا در آماده باش ترین حالت بودند.
من با این که بتا از کجا فهمید زندان کجاست و کلیدش هم دستش بود مشکلی ندارم چون هم دانته ریز ترین موارد را به گوش آنها رسانده بود و هم نجواکننده ها بسیار مخفی کار هستند پس حتما قبلا هم بدون اینکه کسی متوجه بشود بتا یا حتی آلفا داخل الکساندریا آمده اند. اما ادامه ی این صحنه چرا لارا نیزه را روی گلوی بتا گذاشت و کارش را تمام نکرد؟ الان دیگر در مرحله ی بازجویی و … نیستیم و جنگ شروع شده است پس هیچ دلیلی برای نکشتن نجواکننده ها وجود ندارد. در ادامه هم وقتی جودیث به بتا تیر زد گاما بالای سر بتا آمد و بعد بیخیال ماجرا شد و رویش را برگرداند. خود گاما هم می داند با چه جانوری طرف است و نباید یک ثانیه از بالای سرش تکان می خورد و حداقل باید بالای سرش مراقب می بود و حتی اگر فکر می کرد همان یک گلوله کارش را تمام کرده است یا باید چاقو در سرش فرو می کرد یا از مردن بتا اطمینان حاصل می کرد. این صحنه به هیچ وجه عقلانی و منطقی نبود.
روز بعد افراد را می بینیم که با خوش و بش کردن از هم جدا می شوند انگار نه انگار شب گذشته کلی از افراد را از دست دادیم.
اگر این مشکلات ریز وجود نداشت با یکی از بهترین قسمت ها طرف بودیم.
Reza - سه شنبه 13 اسفند 1398
خط اول اشتباه شد هیجان دار بودنش را به منطقی بودن ترجیح داده بودند
Reza - سه شنبه 13 اسفند 1398
ادمین اگر امکانی وجود داشته باشد که بتوانیم نظر را ویرایش کنیم عالی می شود. تشکر بابت زحماتتان.
CARL - جمعه 16 اسفند 1398
سلام داش رضا،اول از همه ممنونم که خیلی خوب به جزئیات اشاره کردی دمت گرم.درجواب نقدهایی که کردی:ایده ی زدن تونل و این حرفا،درسته حق با شماس خیلی زمان بره و راحت نیس مخصوصا در اخر الزمان واکینگ دد با بیل خالی بدون هیچ وسیله پیشرفته اما اگه دقیق تر به موضوع نگاه کنیم،دانته از قسمت اول فصل10 تا قسمت هشتم توی الکساندریا بود پس فرصت کافی برای اینکارو نجواگرا داشتن. بعدم اگر دقت کنی با توجه به قسمت دوازدهم از فصل9، تعداد نجواگرا بسیار بالاست پس نیروی کاری برای کندن این تونل طویلو هم داشتن که باعث میشه زودتر تموم بشه.
درباره بتا واینکه هیچ کس متوجه سروصداها نشد،ساده اس خب نصف افراد بیشتر برای جنگیدن با گله بردن بیرون تعداد افرادنگهبانی که موندن کم بود و یکی دیگه اینکه بتا شب اومد بیشتریا خواب بودن، شاید اگه روز میومد مردمی ک توی خیابونای الکساندریا راه میرفتن این سر وصداها رو میشنیدن یا اصلا بتا رو میدیدن.درباره لارا کاملا درسته،باید همونجا میکشت بتا رو،اگه این کارو میکرد قسمت بعدی زنده میدیمش .دلیل کارشو خودمم نفهمیدم.ولی فک می کنم برای ادامه دادن داستان بود،بتا نقش مهمی هس پس به همین راحتی انجلا کنگ اونو نمیکشه.
Reza - جمعه 16 اسفند 1398
ممنون جواب هایتان خوب بود قانع شدم. اما بهتر می بود اگر همه ی اینهارا به تصویر می کشیدند صحنه ی زیبا و هیجان انگیزی بوجود می آمد اگر پروسه ی کندن تونل را حداقل برای دقایق کمی نشان می دادند
Reza - جمعه 16 اسفند 1398
اگر نشان می دادند صحنه ی بیرون آمدن دست بتا از قبر حس غافل گیری همراه با ترس بیشتری به ما منتقل می شد و ما حین این صحنه به این فکر نمی کردیم که چطوری این اتفاق افتاد اما باز هم این قسمت بسیار عالی بود اما کاش این ریزه کاری های غیر منطقی نبودند که تو زوق بزنند.
mozhdeh_6829 - جمعه 16 اسفند 1398
ذوق
mozhdeh_6829 - جمعه 16 اسفند 1398
آخه چرا باید نشون بدن؟
دانته فقط 4 ماه بوده که اونجا بوده. اون همه نجواگر!!!! شب و روزم کار کنن همشون، چهار ماهه اون تونل تموم میشه.
من نمیفهمم چی داستان منطقی نیست!؟
Reza - شنبه 17 اسفند 1398
طبق توضیحات شما منطقی هست من طبق نظر شما و جناب CARL قانع شدم منطقی است. اما باز هم این مسله مهمی ست باید حداقل از قبل می دانستیم همچین تونلی به داخل الکساندریا وجود دارد. ببینید می دانم می خواهند غافل گیر کننده باشد اما در چنین صحنه ای به جای غافل گیری که ترس تمام وجود ما را فرا بگیرد مدام به این فکر می کنیم که بتا چطور از اینجا سر در آورد. این سوال هایی که جوابشان را نمیدانیم یا حداقل باید مدتی فکر کنیم تا به جواب برسیم حس غافل گیری را به هم می زند. باید هنگام غافل گیری همزمان کاملا از دلیل اتفاق هم مطلع باشیم و این کار به هیچ وجه در لحظه سریال را قابل پیش بینی نمی کند. یکم این ایراد هایی که می گیرم سخت گیرانه است اما من با وجود تمام سریال های قوی و ضعیفی که دیدم به این سریال و اسپین آف هایش دل بستم و با تمام ایراد هایش دوستش دارم.
ممنون که در بحث شرکت می کنید.
Reza - شنبه 17 اسفند 1398
راستی این خبایان مورگان بسیار جالب بود که از دهن رزیتا بیرون آمد. پس یعنی بعد از این همه سال هم مورگان را فراموش نکرده اند. یا شاید اتفاقاتی که در ترس از مردگان در آینده رخ می دهد روی داستان الان تاثیر گذاشته یا حداقل باری دیگر مورگان را ملاقات کردند. یا شاید متاسفانه مورگان مرده باشد که این احتمالش بیشتر است برای اینکه یک خیابان را به نام او نامگذاری کنند.
CARL - جمعه 16 اسفند 1398
خواهش می کنم.کاملا موافقم اگر ی صحنه کوتاه از کندن تونل به ما نشون میدادن هیجان این قسمت و قسمتی که توی اون نشون میدادن بیشتر میشد،اینکه این تونل به کجا ختم میشه؟ به هرحال این قسمت ما رو میخوب کرد امیدوارم قسمتهای بعدی هم همینطور و بهتر باشن.
mozhdeh_6829 - شنبه 17 اسفند 1398
نشون داد دیگه
هم سر تونلو نشون داد که زیر آر.وی بود، هم ته تونل که زیر قبر بود.
CARL - یکشنبه 18 اسفند 1398
رضا به نکته خوبی اشاره کردی،خیابان مورگان.منم تا حدودی وقتی اون صحنه رو دیدم به یاد مورگان جونز افتادم.درباره ی وضعیتش خبری ندارم اینکه بر اثر اون شلیک زنده اس یا مرده ولی مطمئنم که به یاد اون این کارو کردن،شاید ریک بعد از کراس اوور این کارو کرده یا میشون.ممکنه اسم خیابونای دیگه هم برهمین اساس نامگذاری کرده باشن مثلا خیابان گلن،آبراهام،کارل و…
یادشون بخیر چه شخصیت های دوست داشتنی بودن.
reza - سه شنبه 13 اسفند 1398
خیلی خفن بود